معنی کلمه جرا در لغت نامه دهخدا
جرا. [ ج َ ] ( اِ ) نفقه. اخراجات. معاش گذران. ( ناظم الاطباء ). وظیفه.اجری. مواجب. مستمری. ( یادداشت مؤلف ) :
گفت شاهنشه جرا اش کم کنید
ور بجنگد نامش از خط برزنید
عقل او کم بود و حرص او فزون
چون جرا کم دید شد تند و حرون.مولوی.|| به معنی جَرّاء و جَرّاء، یعنی برای تو. رجوع به کلمات مذکور شود. || ( اِ ) بهار جوانی. رونق زنانه. ( ناظم الاطباء ). کودکی دختران. ( منتهی الارب ). جِراء. جَراء. ( منتهی الارب ). رجوع به کلمات فوق شود.
جرا. [ ج َرْ را ] ( ع اِ ) به خاطر: فعلت ُ من جراک ؛یعنی کردم از بهر تو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). و مصراع زیر: امن جری بنی اسد غضبتم ، به همین معنی است. ( از اقرب الموارد ). جَرّاء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به کلمه مزبور شود.