معنی کلمه کوهان در لغت نامه دهخدا
همان اشتر که پوشیدش به دیبا باد نوروزی
خزانی باد پنهان کرد در محلوج کوهانش.ناصرخسرو.افزون ز که ، کوهان او، از عاج تر دندان او
از تیرها مژگان او از نوک سوفارش دهان.امیرمعزی.گر چو تیغ آفتاب آن تیغ بر کوهی زنی
کوه تا کوهان گاو آن زخم را نبود حجاب.سوزنی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).ناقه را چون ماه بر کوهان بود
نام چرخ مشتری فالش کنم.خاقانی.برای توشه شب خوشه ثریا را
فلک ز گوشه کوهان ثور کرد آونگ.؟ ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).- کوهان اشتر ؛ کف الخضیب : و گروهی مر کف الخضیب را کوهان اشتر خوانند. ( التفهیم ). رجوع به کف الخضیب شود.
- کوهان ثور ؛ برآمدگی پشت گاو را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- || به معنی پروین هم هست و آن چند ستاره کوچک باشد که به منزله کوهان است در ثور و آن یکی از منازل قمر است و به عربی ثریا خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). پروین یعنی چند ستاره کوچک در برج ثور که به منزله کوهان آن است و به تازی ثریا گویند. ( ناظم الاطباء ). ثریا. پروین.پرن. پرو. نرگسه چرخ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کوهان. [ ] ( اِخ ) دهی از دهستان جمعآبرود که در بخش حومه شهرستان دماوند واقع است و 325 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
کوهان. ( اِخ ) دهی از بلوک کلاته دهستان مرکزی بخش میامی که در شهرستان شاهرود واقع است و 650 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).