معنی کلمه کرکس در لغت نامه دهخدا
چرا عمر کرکس دو صد سال ویحک
نماند ز سالی فزونتر پرستو.رودکی.بدین شهر و لشکر فراوان کس است
که همسال اوبآسمان کرکس است.فردوسی.بدو گفت هر کس که تاب آورد
دگر یاد افراسیاب آورد
همانگه سرش را ز تن دور کن
وز او کرکسان را یکی سور کن.فردوسی.ز بانگ تبیره میان دو کوه
دل کرکس اندر هوا شد ستوه.فردوسی.تا نبود چون همای فرخ کرکس
همچو نباشد قرین باز خشین پند.فرخی.پیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک و راست روهمچون کلنگ.منوچهری.برابر کرکسی پر برگشاده
که پای خویش بر تیری نهاده.( ویس و رامین ).چراعمر طاووس و دُرّاج کوته