معنی کلمه نوزاد در لغت نامه دهخدا
به گوش آمد آواز نوزاد من
وز آن شادتر شد دل شاد من.نظامی.
نوزاد.[ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه شهرستان مشهد، در 29 هزارگزی شمال غربی طرقبه در دامنه معتدل هوائی واقع است و 158 تن سکنه دارد. آبش ازقنات ، محصولش غلات و بنشن و سیب زمینی و میوه ها، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
نوزاد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان کاشمر، در 3 هزارگزی جنوب غربی کاشمر و 2 هزارگزی جنوب جاده کاشمر به بردسکن ، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و زیره و انار و انگور، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
نوزاد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه بخش خوسف شهرستان بیرجند، در 27 هزارگزی شمال غربی شوسف و 8 هزارگزی جنوب غربی جاده مشهد به زاهدان ، در منطقه کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 301 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
نوزاد. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 16 هزارگزی شمال غربی درمیان در دامنه معتدل هوائی واقع است و 916 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).