معنی کلمه قاقم در لغت نامه دهخدا
هو دویبة فی قدر الفار لها شعر ابیض ناعم. و منه یتخذ الفراء. و هو ابرد مزاجاً و ارطب من السنجاب و لذلک کان لونه البیاض و هو اعز قیمة من السنجاب. ( صبح الاعشی ج 2ص 49 ) :
همان نافه مشک و موی سمور
ز سنجاب و قاقم ز کیمال و بور.فردوسی.ز سنجاب و قاقم ز موی سمور
ز گستردنیها ز کیمال و بور.فردوسی.ز پویندگان هر که مویش نکوست
بکشت و از ایشان برآهیخت پوست
چو سنجاب و قاقم چو روباه نرم
چهارم سمور است کش موی گرم.فردوسی.در دل روشن ز بهر مدح تو دارم
نوک قلم تیره چون سر دم قاقم.مختاری.به هر موئی که تندی داشت چون شیر
هزاران موی قاقم داشت در زیر.نظامی.راست میخواهی به چشم خارپشت
خارپشتی بهتر است از قاقمی.سعدی. || پوستی باشد سفید و بغایت گرم میباشد و مردمان اکابر پوشند. ( برهان ) :
ترک بلغاری است قاقم عارض و قندزمژه
من که باشم تا کمان او کشد بازوی من.خاقانی.کجا قاقمی یا حریری است نرم
بلرزد بر اندام ایشان ز شرم.نظامی.صبااز زلف و رویش حله پوش است
گهی قاقم گهی قندزفروش است.نظامی.آب ز نرمی شده قاقم نمای
طرفه بود قاقم سنجاب سای.نظامی.چنان تنگش کشیدی شه در آغوش
که کردی قاقمش را پرنیان پوش.نظامی.تا رباید کله قاقم برف از سر کوه
یزک تابش خورشید به یغما برخاست.سعدی.|| و کنایه از روز هم هست که به عربی یوم میگویند چنانکه شب را قندز، چه هرگاه گویند قاقم آورد و قندز آورد مراد آن باشد که روز آورد و شب آورد. ( برهان ).