فرخار
معنی کلمه فرخار در لغت نامه دهخدا

فرخار

معنی کلمه فرخار در لغت نامه دهخدا

فرخار. [ ف َ ] ( ص ) فرخال. فروهشته که مجعد نیست. نامجعد. ( یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرخال شود.
فرخار. [ ف َ ] ( اِ ) دیرو معبد ( بتخانه ). از کلمه سغدی «برغر» مأخوذ است و آن خود از «ویهارا» سانسکریت گرفته شده و «ویهارا» خود در فارسی به صورت «بهار» درآمده است. مینورسکی به استناد قول بنونیست نویسد: از لحاظ فقه اللغه ، کلمه سغدی فرخار یا برغار با «ویهارا» مرتبط نیست ، بلکه کلمه ای است ایرانی از ریشه «پَروخواثر» به معنی پر از شادی. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
این عاشق دلسوز بدین جای سپنجی
همچون صنمی چینی بر صورت فرخار.رودکی.
فرخار. [ ف َ ] ( اِخ ) نام شهری است منسوب به خوبان و صاحب حسنان. ( برهان ). شهری در ترکستان. ( یادداشت به خط مؤلف ). کرسانک شهری است از تبت و اندر وی بتخانه های بزرگ است و آن را فرخار بزرگ خوانند. ( حدود العالم ) :
فرخار بزرگ نیک جایی است
گر معدن آن بت نوایی است.( منسوب به رودکی ).صاحب که بپرورد مر او را و بدو داد
بست خرم خوب چو بتخانه فرخار.فرخی.چگونه جایی ؟ جایی چو بوستان ارم
چگونه شهری ؟ شهری چو بتکده ی ْ فرخار.فرخی.هنگام بهار است و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار و بیار آن گل بیخار.منوچهری.بوستان گویی بتخانه فرخار شده ست
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا.منوچهری.کار اگر رنگ و بوی دارد و بس
حبذا چین و فرخا فرخار.سنایی.کافور خواه و مشک تر در خیشخانه باده خور
با ساقی فرخنده فر زو خانه فرخار آمده.خاقانی.ملک را هست مشکویی چو فرخار
در آن مشکو کنیزانند بسیار.نظامی.به شه گفتند آن خوبان فرخار
که شیرین است این خورشیدرخسار.نظامی.مغان که خدمت بت می کنند درفرخار
ندیده اند مگر دلبران بت رو را؟سعدی.
فرخار. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در 31هزارگزی شمال فدیشه. ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل و دارای 473 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی و کرباس بافی گذران میکنند.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

معنی کلمه فرخار در فرهنگ معین

(فَ ) [ سغ . ] ۱ - (اِ. ) بتکده ، بتخانه . ۲ - شهری در تبت که بتخانه های آن معروف بوده .

معنی کلمه فرخار در فرهنگ عمید

۱. دِیر، معبد.
۲. بتخانه: کافور خواه و بید تر، در خیش خانه باده خور / با ساقی فرخنده فر زاو خانه فرخار آمده (خاقانی: ۳۹۱ ).

معنی کلمه فرخار در فرهنگ فارسی

نام چند شهر است . از جمله ۱ - [ فرخار بزرگ ] در تبت است . مولف حدود العالم در [ سخن اندر ناحیت تبت و شهرهای وی ] آرد : [ کرسانک از تبت است و اندر روی بتخانه های بزرگ است آنرا فرخار بزرگ خوانند ] ( حدود العالم ص ۴۸ ) و آن در لهاسا میباشد ( مینورسکی. حدود العالم .۲ . ) ۲۶۳ - فرخار نام شهری است در طالقان ( ماورائالنهر ) ( حدود العالم . مینورسکی . ص ۳۴٠ ۳۳٠ ) توضیح در ادبیات پارسی مردم فرخار بزیبایی شهره بودند : [ شادی کنم و باده خورم زانکه نهادم دو لب بلب نازک آن لعبت فرخار .] ( معزی . ۴۱۴ )
دیر، معبد، بتخانه، وشهری درتبت که بتخانه های آن معروف بوده
۱ - ( اسم ) بتکده بتخانه : کرسانک از تبت است و اندر وی بتخانه های بزرگ است و آن را فرخار بزرگ خوانند . ۳ - ( اسم ) هر شهر حسن خیز جایی که مردم آن زیبا باشند جمع : فرخارها : ز روی سوری بباغ هر جا فرخارهاست ز بوی سنبل براغ هر سو تاتارها.
دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه به شهرستان نیشابور .

معنی کلمه فرخار در دانشنامه عمومی

فَرخار ( به تاجیکی: Фархор ) یکی از شهرهای تاجیکستان است.
این شهر در ولایت ختلان واقع شده و جمعیت آن در سال ۱۹۷۳ برابر با ۱۱٬۴۰۰ نفر بوده است. از نظر طبیعت و آب و هوا، شهر بزنجان به این شهر تشبیه شده است ( خواهر خوانده اند ) شهر فرخار در نزدیکی مرز افغانستان قرار دارد.
واژهٔ فرخار از اصل سغدی است. در سغدی این نام به شکل برغار بوده که واژه ای است ایرانی از ریشهٔ «پَروخواثر» به معنی پر از شادی.
فرخار نام ناحیه ای در افغانستان نیز هست. نام فرخار در ادبیات پارسی پیشینهٔ بسیاری دارد و در این ادبیات به عبارت هایی مانند بت فرخار، پری چهرگان فرخار، دلاوران فرخار، و عیاران فرخار زیاد برمی خوریم.
گفته شده طوایفی از زرتشتیان این ناحیه در پی حمله سکاها به شهر بزنجان در استان کرمان کشور ایران کوچ کرده اند و در آنجا ساکن شده اند، بسیاری مسلمان شدند و جمعیت بسیازی نیز نام خود را تغییر داده اند لیکن بر دین خود باقی ماندند. شهر بزنجان به فرخار دوم مشهور است.
معنی کلمه فرخار در فرهنگ معین

معنی کلمه فرخار در ویکی واژه

بتکده، بتخانه.
شهری در تبت که بتخانه‌های آن معروف بوده.

جملاتی از کاربرد کلمه فرخار

باد آمد و بگشود در دکهٔ عطار آراسته شد باغ چو روی بت فرخار
آن بت عیار و فتنه بت فرخار آن بدو رخسار چون دو لاله احمر
ز جعد غالیه بوی بنفشه روی زمین نهاد خال رخ گلرخان فرخاری
کوه چو خر خیز گشت و دشت چو تبت باغ چو فرخار گشت و راغ چو نوشاد
ز گفتار فرخار دیوانه مرد خروشید مانند شیر نبرد
نیست فرخار و همه صورت او فرخارست نیست‌ کشمیر و همه پیکر او کشمیرست
اما بعد از آن تلاش‌های حکمتیار و آی اس آی که به شدت از استقلال مسعود در طول دوران فعالیت‌اش، ناراضی بودند در جلوگیری از فعالیت و برنامه‌های او بیشتر شد. قتل ۳۰ تن از فرماندهان و مجاهدین ولایت تخار حین بازگشت از اجلاس شورای نظار توسط سید جمال ولید قوماندان حزب اسلامی حکمتیار در تابستان ۱۳۶۸ در تنگی فرخار در تخار، گام عمده‌ای در تضعیف مسعود و ناکامی برنامه‌های او بود. گام بعدی با کودتای ناکام مشترک حکمتیار و شهنواز تنی وزیر دفاع دولت نجیب‌الله در کابل برداشته شد تا احمد شاه مسعود و همه نیروها و احزاب دیگر مجاهدین در برابر عمل انجام شدهٔ تصاحب قدرت قرار بگیرند.
ز ناگه بدو گفت فرخار نوش که ای بی‌خرد مرد چندین مجوش
شب تاریک شد چون روز روشن چو سنبل در گل فرخار بشکست
بت‌پرستان چه پرستید بتان فرخار که بت مکی ما پرده بت‌ها بدرید
زابرو و زلف و رخ آن لعبتک فرخاری صاحب کعبه و محراب و کلیسا بودی
تخار دارای مناطق زیاد تاریخی بوده که می‌توان از مشهورترین آنان می‌توان زیارت خواجه بهاوالدین، زیارت خواجه خضر، زیارت (خواجه غار بابا)، زیارت حضرت واقف، زیارت خواجه چنگال، پیر فرخار و قلعهٔ ذوبین نام برد.