غرابت

معنی کلمه غرابت در لغت نامه دهخدا

غرابت. [ غ َ ب َ ] ( ع مص ) غَرابة. غامض و خفی بودن : غرب الکلام غرابة؛ غمض و خفی.
- غرابت کلمه ؛ غموض آن. ( اقرب الموارد ).
- || وحشی بودن کلمه و ناروشن بودن معنی و غیرمأنوس بودن آن در استعمال است. ( از تعریفات جرجانی ). یکی از عیوب سه گانه کلمه ؛ یعنی غرابت و تنافر حروف و مخالفت قیاس صرفی است که مخل فصاحت اند. غرابت کلمه آن است که کلمه وحشیه باشد؛ یعنی کثیرالدوران و مأنوس در استعمالات نباشد، مانند: این نثر فارسی : فلان زفت کَشَفته و اَنجُخته است. و مثل فَرَخج و تخَجﱡم در این شعر خاقانی :
پیش درشان سپهر و انجم
این بوده فرخج و آن تخجم.( از هنجار گفتار ص 4 ).صاحب دررالادب آرد: غرابت استعمال آن است که معنی کلمه ظاهر نباشد و اهل لسان را نیز با آن کلمه انس و الفتی نباشد و سامع ناچار شود آن را به یک معنی بعیدی تأویل کند مثل کلمه مسرج در قول عجاج :
و مقلةً و حاجباً مزججاً
و فاحماً و مرسناً مسرجاً.
( آن معشوقه حدقه چشم و ابروئی گشاده ، و موهائی را که در سیاهی مثل زغال بود و بینی را که مانند شمشیر سریجی یا مانند چراغ بود، آشکار کرد ) جمعی گفتند مسرج شمشیر سریجی است که شاعر بینی محبوب خود را به آن تشبیه کرده و بعضی گفتند مراد این است که در لمعان مثل سراج است ، از این جهت است که سامع در حیرت می افتد، و همچنین مانند کلمه ٔتکأکأتم در قول عیسی بن عمر نحوی که نقل کنند از خر خود بیفتاد و بیهوش شد مردم اطراف او جمع شدند چون بهوش آمد گفت : ما لکم تکأکاتم علی کتکأکأکم علی ذی جنة افرنقعوا عنی ؛ یعنی چرا به دور من گرد آمده ایدمانند آنکه گرد کسی که جن زده باشد گرد آیند، از گردمن متفرق و دور شوید. یکی از حاضران گرفت : دعوه فان شیطانه یتکلم بالهندیة. و مانند جحلنجع که معنی آن معلوم نیست.
|| غیر مألوف بودن چیزی. ( المنجد ). شگفتی : غرابتی ندارد؛ یعنی جای شگفتی نیست. || دوری از وطن ، مصدر غرب الشخص اذابعد عن وطنه. ( شرح مقدمة القاموس از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به غرابة شود. || ( ص ) یاقوت در معجم البلدان گوید: الغرابة هو الشی الغریب فیما احسب : آن صحایف لطایف نگار و منشآت غرابت آثار. ( حبیب السیر جزء 3 از مجلد 3 ص 122 ).
غرابة. [ غ َ ب َ ] ( ع مص ) غرابت. رجوع به غرابت شود.
غرابة. [ غ َ ب َ ] ( اِخ ) جائی است ،تذکرت میتاً بالغرابة ثاویاً. ( از معجم البلدان ).

معنی کلمه غرابت در فرهنگ معین

(غَ بَ ) [ ع . غرابة ] (مص ل . )۱ - غامض بودن ، پوشیده بودن . ۲ - دور بودن .

معنی کلمه غرابت در فرهنگ عمید

۱. شگفت و تعجب انگیز بودن.
۲. دور از ذهن بودن، غیر مٲلوف بودن.
۳. [قدیمی] دور بودن، دوری از وطن.
* غرابت کلمه: (ادبی ) در معانی، غیر مٲنوس و غریب بودن کلمه، چنان که بیشتر مردم معنای آن را ندانند، مانند کلمۀ «فرخج» و «تخجم» در این شعر: پیش درشان سپهر و انجم / این بوده فرخج و آن تخجم.

معنی کلمه غرابت در فرهنگ فارسی

دوربودن، دوری، دوری ازوطن، ونیزبه معنی پیچیده بودن یاغامض بودن کلام، غیرمالوف بودن چیزی
( مصدر ) غامض بودن پوشیده بودن . خفی بودن . یا غرابت استعمال . ( صفت ) آوردن کلمه مهجور است در سخن چنان که خواننده و شنونده را فهم معنی آن دشوار باشد مانند نعیق وعشیق : غرابا مزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا از عشیقا . ( بدیع ) یا غرابت کلمه . ( صفت ) آنست که کلمه غیر مانوس و معنی آن بر غالب مردم پوشیده باشد مانند : فلان زفت کشفته و انجخته است .

معنی کلمه غرابت در ویکی واژه

غرابة
غامض بودن، پوشیده بودن.
دور بودن.

جملاتی از کاربرد کلمه غرابت

ز ذوق عشق چو خالی بود سخن جامی چه سود جودت لفظ و غرابت معنی
مرا حدیث شکفتی است در کمال غرابت که از گدای طریقت بشه رسید مهابت
حیرانم ز غرابت ذات شریف تو این جوهر لطیف، نه بحری، نه کانی است
فانی چو غریب آمده در بحر معانی نبود عجب اندر سخنش رنگ غرابت
مرا غرابت این مژده چون تب سودا نفس نفس به صد اندیشه سرگردان سازد
ای کاخ همایون که در اقلیم عقابی یارب نفتد ولوله وای غرابت
و از این گفت داوود (ع) که از من چنان بترس که از شیر غران ترسی که شیر اگر هلاک کند باک ندارد و نه به سبب جنایت تو کند، ولکن سلطانی شیری وی حکم کند و اگر دست بدارد نه از شفقت و غرابت بود که با تو دارد ولیکن از بی وزنی تو باشد نزدیک وی و هرکه این صفات از حق تعالی بدانست ممکن نبود که از خوف خالی بود.
به خویش گر نرسی آنقدر غرابت نیست که سرکشیده‌ای از کارگاه صنع بدیع
از دل همه روزه در غرابت افتند وز بد همه ساله در ملامت باشند
بر مسلم این ستم نکند هیچ کافری گیرم غرابتی به پیمبر نداشتی