غالیه
معنی کلمه غالیه در فرهنگ معین
معنی کلمه غالیه در فرهنگ عمید
۱. ماده ای بسیار خوش بو، مرکب از مشک، عنبر، بان، و حصی لبان (حسن لبه ) که زنان برای معطر کردن زلف به کار می بردند و برای تقویت دماغ، قلب، تسکین صداع، و لقوه نیز مفید بوده.
۲. [مجاز] گیسوی سیاه و خوش بو.
۳. = غُلات
معنی کلمه غالیه در فرهنگ فارسی
داروئی بسیارخوشبوکه درطب قدیم بکارمیرفته وازترکیب مشک وعنبروحصی لبان(حسن لبه )وروغن بان میساختند
۱ - ( صفت ) مونث غالی گران . ۲ - ( اسم ) بوی خوشی است مرکب از مشک و عنبر و جز آن برنگ سیاه که موی را بدان خضاب کنند .
جندالغایه چنانکه طبری نوشته بر لشکریان هزیمت بافته محمد امین اطلاق شده است : از آن هزیمتیان پنج هزارمرد ببغداد شدند نزد محمد محمد ایشانرا بنواخت و درم نداشت که دادی و آن روز که ایشان را بارداد طشت غالبه پیش نهاد و هرکس را بریش غالبه پیش نهاد و هر کس را بریش غالبه کرد و ایشان بیرون آمدند با غالبه نه درم و نه خلعت و نه صلت مردمان بغداد بر ایشان بخندیدند و ایشان را ببغداد جندالغالیه نام کردند .
معنی کلمه غالیه در دانشنامه آزاد فارسی
معنی کلمه غالیه در دانشنامه اسلامی
غالیه، عطری معروف، فراهم آمده از روغن بان ، مشک ، عنبر ، عود و غیر آن
معنی کلمه غالیه در ویکی واژه
مؤنث غالی، گران.
بوی خوشی مرکب از مشک و عنبر و باله به رنگ سیاه که موی را بدان خضاب کنند.
جملاتی از کاربرد کلمه غالیه
نیست مشامی شمیم جوی، اگر من غالیه چندین نسودمی چه غمستی؟
چو آهو است و دو زلفش به دام ماند راست که دید آهوی سیمین و دام غالیهگون
غالیه ارزان شود هرگه که مشک افشان کند بر تن همچون حریر آن شعر عنبر بیز را
بگل سوری ماند رخ آن ترک پسر که سپارند بدو غالیه لاله سپر
هزار زخم بدل میزنی و با خبری که پای بست سر آن دو زلف غالیه بوست
باد به رخسار باغ غالیهسایی کند زلف سمن را دهد نفحهٔ مشک تتار
سبزه نو که ز گلزار رخت سر زده است رقم نسخ گل از غالیه تر زده است
تا جعد دلبران صفت از غالیه برد تا روی عاشقان خبر از زعفران دهد
گیتی بود معطر خیزد این بو تو را ز غالیه مو
ز جان سوختگان غمت برآمد دود تو را چو گرد شکر خاست خط غالیه گون