عمو

معنی کلمه عمو در لغت نامه دهخدا

عمو. [ ع َم ْوْ ] ( ع اِمص ) گمراهی. ( منتهی الارب ). ضلال. || خواری و فروتنی. ذلت و خضوع. ( از اقرب الموارد ). || میل کردن به چیزی. ( منتهی الارب ).
عمو. [ ع َ ] ( از ع ، اِ ) عم عربی است که در تداول فارسی عمو گویند. برادر پدر. عم. افدر. اودر. کاکا.رجوع به عم شود. || گاه به مردم عامی یا به دوستان نزدیک خود نیز عمو خطاب کنند :
رو توکل کن تو با کسب ای عمو
جهد میکن کسب میکن موبمو.مولوی.- عموجان ؛ خطاب به عموی خود کنند. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- || به مردم عادی یا به دوستان نزدیک خود خطاب کنند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- عمونوروز ؛ نامی است که اخیراً بر پیرمردی خیالی اطلاق میشود که در ایام نوروز برای کودکان هدیه می آورد. و ظاهراً تقلیدی ازبابانوئل مسیحیان است.
- عمویادگار خوابی یا بیدار؟ ؛ با این جمله بمزاح از خواب یا بیدار بودن مخاطب سؤال کنند. ( از امثال و حکم دهخدا ).

معنی کلمه عمو در فرهنگ معین

(عَ ) (اِ. ) = عم : برادر پدر.

معنی کلمه عمو در فرهنگ عمید

= عم

معنی کلمه عمو در فرهنگ فارسی

۱ - برادر پدر عم افدر . ۲ - گاه برای توهین به شخصی گویند : برو عمو . یا عمو جان . ۱ - به عم ( عموی ) خود خطاب کنند . ۲ - به مردم عامی یا به دوستان نزدیک خود خطاب کنند .
گمراهی ضلال

معنی کلمه عمو در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عمو، برادر پدر را گویند.
از احکام مرتبط با آن در بابهای طهارت ، تجارت ، وصیّت ، نکاح و ارث سخن گفته اند.
← در طهارت
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۱۲، ص۱۴.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۴۸۹، برگرفته از مقاله «عمو».
...

معنی کلمه عمو در ویکی واژه

zio
عم: برادر پدر.

جملاتی از کاربرد کلمه عمو

صد آفت از که باید جست در معمورهٔ امکان اگر صبحست هم از شبنم آبی هست در شیرش
بفیروزی در این قصر همایون که بادا تا به نفخ صور معمور
مصر معموری بود از اشک و آه ما خراب در کدامین شهر جا کردیم کان صحرا نشد
زهی دست وزارت از تو معمور چنان کز پای موسی پایهٔ طور
که ای جان عمو از تنشگی جانم به لب آمد نه ما آل رسول هستیم چون شد حق احسانش
خانهٔ معموری و مار است جهل مار درین خانهٔ معمور مار
رایت ملت به تو منصور شد تا نفخ صور خانهٔ دولت بدو معمور شد تا روز دین
تو که شب مستی و سحر مخمور کی کنی خانهٔ پدر معمور؟
بدان بلرزد شاه زمین که یاد آرد از آن عمود گران سنگ و حمله منکر
ز زیر خاک ریز آن دز از دور کمند افگند بر یک برج معمور