معنی کلمه طوطی در لغت نامه دهخدا
در کف لاله خودروی نهد سرخ قدح
زاغ همچون پر طوطی شود از سبز گیاه.فرخی.الا تا درآیند طوطی و سارک ( شارک )
الا تا سرایند قمری و ساری.زینتی.بلی نعامه و طوطی دو طایرند ولیک
غذای آن شکر آمد غذای این اخگر.ازرقی.طوطی گفتا سمن به بود از سبزه کو
بوی ز عنبر گرفت رنگ ز کافور ناب.خاقانی.ای عندلیب گلشن جان زارنال زار
کزشاخ شرع طوطی حاضرجواب شد.خاقانی.طوطی آمد با دهانی پرشکر
در لباس فستقی با طوق زر.عطار.مرحبا ای طوطی طوبی نشین
پوششت حیله ست و طوقت آتشین.عطار.اگر طوطی زبان می بست در کام
نه خود را در قفس میدید و نه دام.وحشی.- امثال :
طوطی ز زبان خویش در دام افتاد.؟- طوطی پس آینه ؛ شخصی که در پس آئینه نشسته حرفها زند برای تعلیم دادن طوطی کذائی بنوعی که منظور است و این طوطی کذائی که مقابل و مواجه آئینه است عکس خود را در آن آئینه مشاهده کرده گمان برد که این حرف حریف اوست غافل از آن طوطی که پس آئینه است ، و همین مقصود است درین بیت خواجه شیراز :
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم.
و هم او راست :
در لباس بشرٌ مثلکم ارشاد رسول
فضل من بهرتو طوطی پس آینه است.( از آنندراج ).- طوطی خط ؛ کنایه از جوان سبزخط. ملا سالک قزوینی راست :
طوطی خطی که طعنه زند بر شکر لبش
دارم سری چو فاخته بر دور غبغبش.( از آنندراج ).- طوطی زرین نفس ؛ کنایه از قلم است. ( آنندراج ).
- طوطی صاحب سلامت گو ؛ طوطی که آن را صاحب سلامت تعلیم کرده باشند و اکثر اوقات اینچنین میگفته باشد. ملا قاسم مشهدی راست :