ضرب

ضرب

معنی کلمه ضرب در لغت نامه دهخدا

ضرب. [ ض َ رَ / ض َ ] ( ع اِ ) شهد سپید سطبر. ( منتهی الارب ). عسل سفید. عسل سفید غلیظ. ( فهرست مخزن الادویه ). انگبین سخت. انگبین سفید، و گویند ستبر. ( مهذب الاسماء ).
ضرب. [ ض َ رَ ] ( ع مص ) هلاک شدن از سردی یا سردی زده شدن. ( منتهی الارب ). سرمازدگی. || پشک زده شدن زمین. ( منتهی الارب ).
ضرب. [ ض َ رِ ] ( ع ص ) بسیار زننده. ( منتهی الارب ).
ضرب. [ ض َ ] ( ع اِ ) مانند. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). مثل. همتا. ( منتهی الارب ). || نوع. قسم. صنف. گونه. ج ، ضُروب ، اضراب. ( مهذب الاسماء ) : نهاد کوه بر دو ضرب است یکی کوه اصلی است... دیگر شاخهای کوه است. ( حدود العالم ). رود بر دو ضرب است یکی طبیعی و دیگر صناعی. ( حدود العالم ). || ( ص ) مرد رسا و تیزخاطر. ( منتهی الارب ). مردی که در کار بُرّا باشد. ( منتخب اللغات ). || سبک گوشت. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( مهذب الاسماء ). || چست و چالاک. ( منتهی الارب ). || باران سبک. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( مهذب الاسماء ). || تنک از هر چیز. || ( اِ ) شهدسپید سطبر. ( منتهی الارب ). عسل سفید. ( منتخب اللغات ) . || ( اصطلاح عروض ) آخر از شعر. ( منتهی الارب ). آخر بیت شعر. ( منتخب اللغات ). جزو آخرین ِ مصراع دوم در اصطلاح اهل عروض. ( المعجم ). آخر جزء من المصراع الثانی. ( جرجانی ). || گوشت پستان اشتر. ( مهذب الاسماء ). || نوعی تنبک. تنبک بزرگی که مطربان برای نگاه داشتن اصول بکار دارند. آلتی چون نقاره که بدان اصول نگاه دارند. طبلی اصول داران مطربان و ورزشکاران را. || تیر : سیصدوپنجاه ضرب توپ کوچک وکلان بیکبار شلیک نمود. ( تاریخ گلستانه ). || ( اصطلاح ریاضی ) یکی از چهار عمل اصلی حساب. تضعیف یکی از دو عدد به عدّه آحاد عدد دیگر، تضعیف احد العددین بالعدد الاَّخر. ( جرجانی ). چون ضرب سه در چهار که حاصل آن دوازده و مثل اینست که «چهار» سه بار، یا «سه » چهار بار تضعیف شده است. بُرجان. ( خلیل بن احمد ). علامت ضرب «*» است. و گویند: ضرب به. ضرب در. ضرب اندر، چنانکه 2 ضرب در 2 مساوی 4 یا 2 ضرب به 2 مساوی 4 یا 2 ضرب اندر 2 مساوی 4. ابوریحان بیرونی در التفهیم گوید: ضرب چیست ؟ عددرا چند بار دیگر کردن است و نموده او: پنج اندر هفت. خواهی پنج را هفت بار کن تا سی وپنج گردد و گر خواهی هفت را پنج بار کن تا نیز سی وپنج گردد زیراک معنی او آن است که پنج هفت بار و یا هفت پنج بار. ( التفهیم ص 41 ). || ضرب شیئها در یکدیگر، شیئی که به شیئی درزنی مال آید و شیئی که بعددی زنی کم مال آید و چون کم شیئی بعدد زنی کم شیئها گرد آید چندان عدد، و چون کم شیئی به کم شیئی زنی مال آید زیرا که کمی کمی را باطل تواند کردن. ( التفهیم ص 51 ). || ضرب الخط فی الخط. رجوع به خط اندر خط زدن شود. ( التفهیم ص 15 ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: بفتح ضاد و سکون راء، نزد شعراء عرب و عجم جزء اخیر از مصراع دوم را گویند که به عجز نیز نامیده می شود و نزد پاره ای دیگر قافیه را نیز گویند، چنانچه در مطول و غیره ذکر گردیده. و نزد منطقیان عبارتست از اقتران صغری به کبری در قیاس حملی و آن را قرینه نیز نامند و بیان آن ضمن معنی لفظ قرینه بیاید ان شاء اﷲ تعالی. و نزد محاسبان تحصیل عدد سومیست که نسبت آن به یکی از دو عدد دیگر مانند نسبت عدد دیگر به واحد باشدمثلاً حاصل ضرب پنج در چهار که بیست می باشد نسبت آن به پنج مانند نسبت چهار است به یک ، پس همچنانکه بیست چهار برابر پنج است همچنان چهار هم چهاربرابر یک می باشد. و برخی ضرب را بدین نحو تعریف کرده اند که : عبارتست از تحصیل عدد سومی که نسبت یکی از دو عدد دیگر به آن عدد سوم مانند نسبت یک بعدد دیگر باشد و یکی ازآن دو عدد را مضروب و عدد دیگر را مضروب فیه نامند وعدد سوم را حاصل ضرب دو عدد دیگر خوانند. و گاه حاصل ضرب را هم مضروب نامند چنانکه در اصطلاحات محاسبان مشاهده می شود. و نیز در تعریف ضرب گفته اند: عبارت است از جستجوی عدد سومی که اگر آن را بر یکی از دو عدد دیگر قسمت کنیم عدد دیگر به دست آید چه قسمت در اربعه متناسبه مطابق مقررات فن از جمله لوازم است ، چنانچه بیست را که بر پنج قسمت کنیم ، حاصل چهار به دست آید و چون بیست را بر چهار قسمت کنیم خارج قسمت پنج حاصل آید و چون عدد یا مفرد است یا مرکب لهذا ضرب بر سه گونه باشد یا ضرب مفرد در مفرد و یا ضرب مفرد در مرکب ، و یا ضرب مرکب در مرکب و نیز عدد یا صحیح است یا کسر و یا مختلط از صحیح و کسر است پس بدین اعتبار،منقسم می شود ضرب بر نُه قسم و چون عکس العمل در ضرب معتبر نیست ، برای آنکه تأثیری در ضرب نخواهد داشت ، بنابراین ضرب منحصر است در پنج قسم : اول ضرب صحیح درکسر، دوم ضرب صحیح در مختلط، سوم ضرب کسر در کسر، چهارم ضرب کسر در مختلط، پنجم ضرب مختلط در مختلط. و ضرب منحط آن است که یکی از دو جنس را در دیگری ضرب کنی و حاصل را به طریق تنزیل پایه بگیری ، مثلاً حاصل ضرب درجه در دقیقه بدین طریق بثانیه رسد اما اگر به طریق منحط نباشد حاصل ضرب دقایق است. از اینرو عبدالعلی قوشچی در شرح زیج الغبیکی گفته : ضرب منحط عبارت از آن است که حاصل ضرب را بر شصت قسمت کنند ( ؟ ) چنانکه قسمت منحط آن است که حاصل قسمت را در شصت ضرب کنند - انتهی. || و ضرب شکلی در شکلی نزد اهل رمل عبارتست از جمع جمیع مراتب متجانسه هر دو شکل مضروب و مضروب فیه. و حاصل ضرب را نتیجه و لسان الامر گویند و شکل مضروب فیه را شریک نامند - انتهی. || سیخول که خارپشت تیرانداز باشد، یعنی خارهای خود راچون تیر اندازد. ( برهان ). شَیهم. تشی ، و امروز آن را در افریقا ضربان نامند.صاحب اختیارات بدیعی گوید: صاحب جامع گوید از قول شریف که آن حیوانیست به لغت همدان وی را سیهم گویند وبلفظ دیگر دلال و آن نوعی دیگر از قنفذ بزرگست و خاردراز دارد و مانند تیر اندازد و چون خواهد که تیر بیندازد گرد گردد و چون راست شود تیر بیندازد. گاه باشد که سه چهار تیر بیندازد و اگر بر اعضای آدمی بیاید مجروح شود. گوشت وی گرم و خشک بود و وی مقدار سگ کوچک بود و گوشت وی چون بخورند نقرس را نافع بود و همچنین خون وی بر قدمین ضماد کنند نقرس زایل گرداند و چون خون وی در اندام مالند چرک را زایل کند و کلف راجلا دهد البته. و این مؤلف گوید آنچه به مکه آورند آن را رب الضرو خوانند بوی دهان را بنشاند چون در دهان گیرند. ( اختیارات بدیعی ). بپارسی سیخول گویند شوربایش ضیق النفس و بحةالصوت را سودمند آید و خونش چون طلا کنند نقرس و وجعالمفاصل را نفع دهد و قوبا و کلف را زایل گرداند. کبارالقنفذ. ( تذکره ضریر انطاکی ).

معنی کلمه ضرب در فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) زدن ، کوبیدن . ۲ - (اِمص . ) یکی از چهار عمل اصلی حساب . ۳ - سکه زدن . ۴ - طنبک یا دنبک . ۵ - مَثَل آوردن ، داستان زدن .
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - مانند، مثل . ۲ - نوع ، قسم .

معنی کلمه ضرب در فرهنگ عمید

۱. زدن، کوبیدن.
۲. کتک زدن.
۳. (اسم ) (موسیقی ) ریتم.
۴. سکه زدن.
۵. (اسم، اسم مصدر ) (ریاضی ) از چهار عمل اصلی حساب، عبارت از تکرار کردن عددی در عدد دیگر برای به دست آوردن عددی که چند برابر آن است. &delta، عدد اول را مضروب و عدد دوم را مضروبٌ فیه و نتیجه را حاصل ضرب می گویند. مانند ضرب عدد ۵ در ۶ (۳۰ = ۶ × ۵ ) عدد ۵ مضروب و عدد ۶ مضروبٌ فیه و عدد ۳۰ حاصل ضرب است. علامت ضرب × است که آن را ضرب در می گویند.
۶. (اسم ) (موسیقی ) = تنبک
* ضرب خوردن: (مصدر لازم ) صدمه خوردن، آسیب دیدن.
* ضرب دیدن: (مصدر لازم ) صدمه دیدن، آسیب دیدن.
* ضرب زدن: (مصدر متعدی ) صدمه زدن، آسیب وارد کردن.
* ضرب گرفتن: (مصدر لازم ) (موسیقی ) نواختن ضرب، تنبک زدن، نواختن تنبک.

معنی کلمه ضرب در فرهنگ فارسی

زدن، کوفتن، نواختن، سکه زدن، یکی ازچهارعمل اصلی
( اسم ) ۱ - مانند مثل همتا . ۲ - نوع قسم صنف گونه جمع : ضروب اضراب . ۳ - آخرین جزو مصراع دوم عجز مقابل ابتدا . ۴ - تنبک بزرگی که مطربان و ورزشکاران برای نگاهداشتن اصول نگاهدارند . ۵ - اقتران صغری بکبری در قیاس حملی قرینه . ۶ - سیخول تشی خارپشت تیر انداز .
بسیار زننده

معنی کلمه ضرب در فرهنگستان زبان و ادب

{beat} [موسیقی] واحد بنیادین زمان در موسیقی موزون

معنی کلمه ضرب در دانشنامه عمومی

ضرب (موسیقی). در موسیقی و نظریه موسیقی، بیت واحد ساده ای از زمان است؛ در لغت به معنای ضربه یا ضرب و در موسیقی در اصل به معنای هر ضرب در آهنگ هست. همچنین بیت معمولاً به معنای ریتم و پایه ترانه نیز کاربرد دارد.

معنی کلمه ضرب در دانشنامه آزاد فارسی

ضرب (آلت موسیقی). ضرب ( آلت موسیقی)
رجوع شود به:تنبک
ضرب (ریاضیات). ضَرب (ریاضیات)(multiplication)
یکی از چهار عمل اصلی حساب. معمولاً به صورت b×a یا ab نوشته می شود و در واقع همان جمع مکرر است، به این معنی که a به تعداد b بار با خودش جمع می شود مثلاً ۵×۳ یعنی عدد ۳، ۵ بار با خودش جمع شود (۳+۳+۳+۳+۳=۵×۳). عمل ضرب از قوانین تعویض پذیری یا جابه جایی، شرکت پذیری، و توزیع پذیری نسبت به جمع تبعیت می کند و هر عددی، جز صفر، دارای وارون ضربی است. عدد ۱ عنصر همانی یا خنثی برای ضرب است، یعنی حاصل ضرب هر عددی در ۱ خود آن عدد است.
ضرب (منطق). ضَرب (منطق)
(جمع آن ضروب، در لغت به معنای گونه و روش و قسم) در منطق، اصطلاحی در بحث قیاس، بدین معنا که در قیاس اقترانی حملی و برای هریک از اشکال چهارگانۀ قیاس، به دلیل آن که صغری و کبری ممکن است یکی از محصورات اربعه باشد، شانزده حالت پدید می آید که شانزده ضرب ِ آن شکل نامیده می شود. ضروب قیاس بر دو نوع اند: ۱. ضروب عقیم: همواره دارای نتیجه ای صحیح نیستند، چون شرایط انتاج در آن ها رعایت نمی شود؛ ۲. ضروب منتج: همواره از آن ها می توان نتیجه ای صحیح به دست آورد. ضروب منتج و عقیم را برمبنای شرایط انتاج تعیین می کنند: در شکل اول، چهار ضرب منتج و دوازده ضرب عقیم؛ در شکل دوم، چهار ضربْ منتج و دوازده ضرب عقیم؛ در شکل سوم، شش ضربْ منتج و دَه ضرب عقیم؛ در شکل چهارم، پنج ضربْ منتج و یازده ضربْ عقیم.
ضرب (موسیقی ایرانی). ضَرب (موسیقی ایرانی)
اصطلاحی که در موسیقی ایرانی معادل ریتم و وزن است و برای نشان دادن نوع آن به کار می رود، مانند دوضربی و سه ضربی. همچنین به قسمت های قوی و ضعیف هر میزان هم ضرب می گویند، و آن را ضرب قوی میزان و ضرب ضعیف میزان می خوانند. ضرب اصل در موسیقی قدیم ایرانی ضرب اول هر دور از ادوار ایقاعی است. وزن را در گذشته ایقاع هم می نامیدند. ضرب اصول نام یکی از آهنگ های قدیم و نیز نام یک «رِنگ» در موسیقی کنونی است. ضرب الفتح، ضرب شاهینی و ضرب الجدید نام ادوار ابداعی عبدالقادر مراغی موسیقیدان بزرگ ایرانی است. نیز ← وزن
ضرب (موسیقی). ضَرب (موسیقی)(beat)
در موسیقی، تپشی که مشخص کنندۀ سرعت (تمپو) باشد، مانند ضرب رهبر ارکستر، یا واحدی از سرعت، مانند میزان چهارضربی. «موسیقی ضربی» اصطلاحی کلّی برای موسیقی پاپ است که ضربی قوی و نامتغیر دارد. نیز ← تمپو

معنی کلمه ضرب در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ضرب یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای نحوه اقتران و هیئت تالیفی دو مقدمه قیاس است.
حالت کیفی و کمّی دو مقدمه نسبت به یکدیگر «قرینه» و «ضرب» نامیده می شود؛ به عبارت دیگر هیئت تالیفی دو مقدمه قیاس (صغرا و کبرا) را از لحاظ ایجاب و سلب و کلیت و جزئیت، «قرینه» و «ضرب» می گویند. همین هیئت تالیفی را وقتی با لازم ذاتی آن، یعنی نتیجه می سنجند «قیاس» می گویند. غالباً لفظ «قرینه» به جای مطلق «ضرب» یا به معنای خصوص منتج آن استعمال شده است، ولی انعقاد اصطلاح بر معنای اول است. تفاوت به ایجاب و سلب، و به کلیت و جزئیت، و کیفیت قرار گرفتن حد وسط در دو مقدمه قیاس، و ذکر جهت و نوع موجهه ای که ممکن است دو مقدمه قیاس دارا باشند همه و همه، ضروب را در اشکال قیاس می سازند. قیاس اقترانی از لحاظ موقعیت حد وسط به چهار شکل تقسیم شده است و در هر شکلی صغرا یا موجبه است یا سالبه و هر کدام یا کلیه است یا جزئیه و کبرا هم به همین منوال است و از ضرب چهار صورت صغرا در چهار صورت کبرا شانزده صورت حاصل می شود، لکن چون برای انتاج هر شکلی شرایطی معتبر است از این جهت برخی از آن ضروب، منتج و برخی غیر منتج اند.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • خوانساری، محمد، منطق صوری.• شیرازی، قطب الدین، درة التاج (منطق).• مظفر، محمدرضا، المنطق.
۱. ↑ مظفر، محمدرضا، المنطق، ص۲۴۹.
...
[ویکی الکتاب] معنی ضُرِبَ: زده شد
معنی ضَرْبَ: زدن
معنی ضَرَبَ: زد
معنی یَصِدُّونَ: صدایشان به مسخره و خنده بلند می شود (کلمه یصِدون به معنای یضجون - ضجه و خنده میکنند میباشد ، وعبارت "وَلَمَّا ضُرِبَ ﭐبْنُ مَرْیَمَ مَثَلاًَ إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ" به این موضوع اشاره دارد که قریش وقتی شنیدند که قرآن به داستان عیسی (علیها...
ریشه کلمه:
ضرب (۵۷ بار)

معنی کلمه ضرب در ویکی واژه

زدن، کوبیدن.
یکی از چهار عمل اصلی حساب.
سکه زدن.
طنبک یا دنبک.
مَثَل آوردن، داستان زدن.
مانند، مثل.
نوع، قسم.

جملاتی از کاربرد کلمه ضرب

تا چند فروغی را مجروح توان دیدن یا مرهم زخمی کن یا ضربت محکم زن
خویشتن را وانمودن زندگی است ضرب خود را آزمودن زندگیست
شکست از ضرب گرز آهنین مشت کمان را قبضه، یعنی مهره ی پشت
نگاه می کنم اندر سرای ضرب وجود بجز که نقد وفای تو بر عیار نماند
ضربت عشق با فرید آن کرد که ندانم که صد کتاره کند
چو مار افعی بر خویشتن همی پیچید ز بیم ضربت آن مار پیکر آتش و آب
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
دستور طبیبست که بشناسد رگ را چون با ضربان باشد و چون بی‌ضربانست
ور ضربتش زنی که نهد دست بر زمین فورا بنا به جفت و لگد پشت هم کند
شده شاخ در باغ زرد و نوان مگر حمله و ضربت شاه دید