صعید

معنی کلمه صعید در لغت نامه دهخدا

صعید. [ ص َ ] ( ع اِ ) خاک یا روی زمین. ج ، صُعُد و صُعُدات. ( منتهی الارب ). روی زمین. ( ترجمان علامه جرجانی ). روی زمین و خاک بر روی زمین. ( مهذب الاسماء ). خاک و روی زمین. ( غیاث اللغات ). || راه. ( منتهی الارب ).
صعید. [ ص َ ] ( اِخ ) وادیی است نزدیک وادی القری و در آن مسجدی است رسول خدا ( ص ) را که هنگام رفتن به تبوک آن را عمارت کرد. ( معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).
صعید. [ ص َ ] ( اِخ ) اصمعی در کتاب الجزیره هنگامی که منازل بنی عقیل و عامل را استقصاء کرده بقیه ارض عامل را صعید دانسته است. ( معجم البلدان ).
صعید. [ ص َ ] ( اِخ ) بلادی بزرگ و واسع بود به مصر و در آن چند شهر بزرگ است و از آن جمله اسوان و آن اول این بلاد از ناحیه جنوب است. سپس قوص و قفطو اخمیم و بهنسا و شهرهای دیگر باشد و صعید بر سه قسمت منقسم شود: 1- صعید اعلی و حدّ آن اسوان و آخر آن نزدیک اخمیم است. 2- و دیگر از اخمیم است تا بهنسا. 3- صعید ادنی و آن از بهنسا است تا نزدیک فسطاط.
ابو عیسی التویس یکی از کُتّاب اعیان آردکه صعید نهصد و پنجاه و هفت قریه است و صعید در جنوبی فسطاط ولایتی است که دو کوه آن را احاطه کرده است و نیل میان آن دو کوه جاری است و قریه ها و شهرها بر دو سوی آن به نیل نگرد و باغها و بستانهائی که بجانب آن بود سرزمین میان واسط و بصره را نیک ماند. و صعید را عجائبی بزرگ و آثاری قدیم است. در شهرها و کوههای آن مغاره هاست پر از لاشه های مردم و پرندگان و گربه ها و سگها، همگی پوشیده در کفن های سخت درشت از کتان درشت که عدل هائی را ماند که در آن از مصر قماش آرند و کفن بر هیئت قنداق مولود است و پوسیده نشود و چون کفن از حیوان گشایند هیچ گونه دیگرگون نشده باشد. هروی گوید: دخترکی را دیدم که کفن او گشوده بودند و دردست و پای وی اثر خضاب حنا بود. و چنان شنیدم که مردم صعید بسا چاه ها بکنند و به آب رسند سپس بدانجا گورها بینند تراشیده از سنگ پوشیده به سنگ دیگر و چون سر آن بگشایند و هوا بدان رسد از هم بپاشد از پس آنکه یک پاره بوده است و چنان پندارند که مومیای مصری را از سر این مردگان گیرند و آن از معدنی فارسی نیکوتر است و در صعید سنگی است بمانند دینارهای سکه زده و بر آن رباعیاتی است مانند سکه و سنگ آن بسان عدس است و آن بسیار است و چنان دانند که آن سنگها دینارهای فرعون و کسان اوست که خدای تعالی آن را مسخ کرده است. ( معجم البلدان ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

معنی کلمه صعید در فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - خاک ، خاکِ زمین . ۲ - مکان پهن و فراخ .

معنی کلمه صعید در فرهنگ عمید

[قدیمی]
۱. خاک.
۲. قبر، گور.
۳. راه.
۴. زمین هموار و بی درخت.

معنی کلمه صعید در فرهنگ فارسی

مصر علیا را گویند یعنی بلاد واقع بین جنوب قاهره و آبشار های اسوان طول آن ۹٠٠ کیلو- متر است و به ۸ مدیریه تقسیم میشود جیزه بنی سویف فیوم منیا اسیوط جرجا قنااسوان . توضیح در عهد یاقوت ناحیتی بزرگ و وسیع بود در مصر و در آن چند شهر عظیم قرار داشت از آن حمله : اسوان قوص قفط اخمیم بهنسا. صعید بر سه قسمت منقسم میشد : ۱ - صعید اعلی وحد آن اسوان و آخر آن نزدیک اخیم بود . ۲ - دیگر از اخمیم بود تا نزدیک بهنسا . ۳- صعیدادنی و آن از بهنسا بود تا نزدیک فسطاطا.
( اسم ) روی زمین خواه خاک باشد و خواه جز آن .
اصمعی در کتاب الجزیره هنگامی که منازل بنی عقیل و عامل را استقصائ کرده

معنی کلمه صعید در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صَعید به معنی سطح زمین می باشد.
واژه صعید در قرآن کریم در مقام بیان حکم تیمّم در فرض عدم دسترسی به آب به کار رفته است.
مراد از صعید
مراد از صعید به قول مشهور ، هر چیزی است که عنوان زمین بر آن صادق است؛ اعم از خاک ، سنگ ، سنگ ریزه ، کلوخ و مانند آن می باشد. اطلاق صعید بر مطلق سطح زمین از لغویان بر جسته نیز نقل شده است لیکن برخی آن را به خاک تفسیر کرده اند.

معنی کلمه صعید در ویکی واژه

خاک، خاکِ زمین.
مکان پهن و فراخ.

جملاتی از کاربرد کلمه صعید

دعانا بحر ذی ماء فرات فانکرنا التیمم بالصعید
ای جوانمرد اگر در کلّ کون با کسی مسامحه‌ای رفتی درین مرگ، آن کس جز مصطفی عربی نبودی! هر چند درّ یتیم بود آن سیّد (ص) از صدف قدرت بر آمده، آفتابی روشن بود از فلک اقبال بتافته، آسمان و زمین بدو آراسته با این همه کرامت او را گفتند: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»! ای سیّد قدم در این سرای آدم نهادی، عالم کون زیر قدم آوردی. باز آی بحضرت که عالم ابد روشن بتو است. صعید قیامت در انتظار شفاعت تو است جمال فردوسیان عاشق چهره جمال تو است. آستان حضرت ما مشتاق قدم معرفت تو است. ای سیّد: هر چه در آفرینش حلقه درگاه ما می‌کوبند، و تا تو نیایی یکی را جواب نیست و هیچکس را بار نیست. ای جوانمرد، بوفات او پشت جبرئیل بشکست، بنا دیدن او دین اسلام خون گریست، بمفارقت او ایمان بماتم بنشست. آن روز که بیماری در سینه او بکوفت، ایوان کلمه لا اله الّا اللَّه بلرزید. و چه عجب؟! سعد معاذ یکی از چاکران حضرت وی بود، چون از دنیا برفت، حضرت نبوّت (ص) این خبر باز داد که: «اهتزّ العرش لموت سعد بن معاذ».
و قال بعض المفسرین: یقول اللَّه ذلک لخلائق تقریرا لهم علی ان الملک له لان الکفّار کانوا ینازعونه فی الملک لعبادتهم غیره فیجیب الجمیع: لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ یقوله المؤمن تلذّذا و یقوله الکافر صغارا و هو انا و علی سبیل التحسّر و الندامة. روی عن ابن مسعود رضی اللَّه عنه قال: یجمع اللَّه عز و جل الخلق یوم القیمة فی صعید واحد بارض بیضاء کانها سبیکة فضّة لم یعض اللَّه فیها قطّ فاوّل ما یتکلّم به ان ینادی لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ.
ازین هر درویشی شکسته ضعیفی کوفته زیر بار حکم ما فرسوده، معاشر المسلمین درویشان شکسته را عزیز دارند، که ایشان برداشتگان لطفند و برکشیدگان فضل، ربّ العالمین ایشان را بربطه: «یحبّهم و یحبّونه» بسته، بقید: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌ استوار کرده در وادی عنایت ایشان را شمع رعایت افروخته. در خبرست که روز قیامت که جنّ و انس را در آن صعید قیامت بهم آرند و خلق اوّلین و آخرین را بر بساط هیبت و سیاست بدارند منادیی از جانب عرش مجید آواز دهد: کجایند آن کسانی که درویشان را در دنیا بچشم شفقت نگرستند و بعین کرامت ملاحظه نمودند و بجای ایشان را احسان کردند؟ در روید در دار القرار و معدن الأبرار ایمن و شاد، از ترس و اندوه آزاد. یک بار دیگر همان منادی ندا کند: کجایند آن کسانی که بیماران درویشان را پرسیدند و ایشان را حرمت داشتند و بتعهّد و تفقّد احوال ایشان را مطالعت کردند؟ ایشان را آرید و بر منبرهای نور نشانید! تا با اللَّه سخن میگویند و بمناجات و محادثت حضرت ربوبیّت می‌نازند و باقی خلق در غمرات حساب و حسرات عتاب می‌باشند.
آورده‌اند در بعضی کتب که فردا چون خلائق بصحراء قیامت بیرون آیند، جنات عدن، بصفات جمال خویش، عاشقان و طالبان را استقبال کند که «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ.» ازین سوخته‌ای بینی کوفته‌ای دل شکسته‌ای روز فرو شده ای با دلی پر درد و جانی پر حسرت در صعید قیامت ایستاده سر در پیش افکنده دیده‌ها پر آب کرده، ناگاه بویی از کوی وصال لم یزل و لا یزال بمشام او رسد یک نعره بزند که فزع آن در قیامت افتد، فریاد برکشد. حق تعالی گوید: شما همه اهل قیامت را بعتاب و حساب مشغول دارید که ما را با آن گدا کارهاست و رازها که در دنیا هزاران شب بعشق بروز آوردست، در خاک خفته و بادیه‌ها بریده و مذلّتها کشیده، بلاء ما را اسیر شده میخواهد که امروز با ما رازی گوید. آن بیچاره گوید: یا ربّ الارباب آتش مهر در دلم زدی، مرا زیر و زبر کردی، از خان و مانم بیفکندی اول «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» بسمعم رسانیدی، باز شربتهای بلا چشانیدی، عاشق جمال خویش گردانیدی اینهمه بروی من آوردی، امروز جمال بدیگران نمایی مرا محروم گردانی؟! بجلال و عزّ تو که دیده باز نکنم تا جمال ذو الجلال ترا نبینم. حقتعالی حجاب جلال بردارد، جمال بنماید، درویش بیخویش، سرگشته شوق، غارتیده عشق، بی‌واسطه کلام حق بشنود، بی‌حجاب جمال و جلال حق ببیند. فیحدّثه کما یحدّث الرجل جلیسه.
امّا قیامت فردا خاست رستاخیز است که خلق اوّلین و آخرین را در آن صعید هیبت جمع کنند، چنان که ربّ العزّة گفت: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً روزی عظیم و کاری صعب و سیاستی بی نهایت. ایوان کبریا برکشیده، میزان عدل درآویخته، صراط راستی باز کشیده، فرادیس جمال آراسته، دوزخ هیبت برآشفته.
قوله تعالی: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً ای انّ فی ذلک الّذی نزل بالامم المهلکة من انواع العذاب، لعبرة لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ اعتقد صحته و وجوده. و قیل: «لآیة» ای علامة انّ اللَّه ینجز وعده للمؤمنین و للانبیاء ان ینصرهم ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ یحشر الخلائق کلهم فیه و لیس یوم بهذه الصفة الا یوم القیمة وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ یشهده اهل السماوات و الارضین. و فی تفسیر شاهد و مشهود ان الشاهد محمد (ص) و المشهود یوم القیامة قال مقاتل: یشهده الربّ عز و جلّ فی ملائکته لعرض الخلائق و حسابهم. و فی الخبر الصحیح عن ابی هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «یجمع اللَّه الخلق یوم القیمة فی صعید واحد ثم یطلع علیهم رب العالمین فیقول یتّبع کل انسان ما کان یعبد و یبقی المسلمون فیطلع علیهم و یعرفهم نفسه، ثم: یقول انا ربکم فاتبعونی.
وزان سبب که سمند تو پا بخاک نهاد ز شرع حک تیمم همی بود به صعید
و گفت: وقت مرد صدف دریاء سینهٔ مرد است فردا این صدفها در صعید قیامت بر زمین زنند.
و رسول (ص) گفت، «آن روز که خلق را صعید قیامت جمع کنند، منادی فرماید ایشان را به آوازی چنان که دور و نزدیک بشنوند و گوید: یا مردمان! سخن شما همه بشنیدم از آن روز شما را آفریدم تا امروز سخن من بشنوید و گوش دارید که کارهای شما در پیش شما خواهم نهاد. یا مردمان! نسبی شما نهادید و نسبی من. نسب خویش برکشیدند و نسب من فرو نهادید. گفتم، «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» بزرگترین شما آن است که پرهیزگارتر است، شما گفتید نه که بزرگ آن است که فلان بن فلان است. امروز نسب خویش بر می کشم و نسب شما فرو نهم. این المتقون؟ کجایند پرهیزگاران؟
ابوالحسن علی بن یوسف بن ابراهیم بن عبدالواحد بن موسی قفطی لقبش قاضی اکرم بود. اصالت او از کوفه بود و پدرش از بزرگان قفط در صعید مصر بود.در قفط به دنیا آمد. همراه پدرش به قاهره کوچید و آنجا پرورش یافت. هنگامی که پدرش به قدس رفت (۵۹۱ق/۱۱۹۵م) نیز همراهش بود و در آنجا کاتب فارس الدین میمون قصری شد.