صرف

معنی کلمه صرف در لغت نامه دهخدا

صرف. [ ص َ ] ( ع مص ) گردانیدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). بگردانیدن. ( زوزنی ). گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ). باز گردانیدن کودکان را از مکتب. ( منتهی الارب ). بگردانیدن چنانکه بلا را. الدفع و الرد. ( تعریفات جرجانی ). || منصرف ساختن. تغییر دادن : از حضرت ملک مثالی بصرف او از قیادت و سرداری لشکر خراسان روان کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 39 ). || واژگون کردن چیزی. ( غیاث ) ( آنندراج ). || بکار بردن. بکار داشتن. خرج کردن : صرف وقت کردن. صرف مال کردن : اموال بسیار در عمارت آن صرف کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
صرف دو لبش سازم دین و دل و زور و زر
کآخر بسه بوس ارزد این چار که من دارم.خاقانی.|| سره کردن زر و سیم. ( غیاث ).
صرف. [ ص َ ] ( ع اِ ) گردش روزگار. ( دهار ). ج ، صروف. گردش زمانه. ( غیاث ). شب و روز، و هما صرفان. ( منتهی الارب ). دهر. ج ، صروف. ( غیاث ). صرف الدهر؛ حوادث و شدائد زمانه. ( منتهی الارب ) :
و کنت تجیر من صرف اللیالی
فعاد مطالباً لک بالترات.( از تاریخ بیهقی ص 192 ).از این صرف دهر و تکاپوی دوران
غرض چیست آن را که این کرد باور.ناصرخسرو.ای در کنف تو عالم ایمن
از حیف زمان و صرف دوران.خاقانی.
صرف. [ ص َ ] ( ع اِ ) فضل و فزونی بعضی بر بعضی در قیمت و بها. فضل و فزونی رتبه. ( منتهی الارب ). آنچه در عوض کمی وزن یا عیار سکه دهند. حوط. آنچه صراف برگیرد خود را چون نقودی را بنقود دیگر تبدیل کند. اختلاف ما بین بهای واقعی پول و قیمتی که در بازار خرید و فروش میشود. مازاد که صراف ستاند گاه خرد کردن یا تبدیل پولی طلا را به نقره یا مس و غیره و عکس آن آنچه در تبدیل نقدی بنقد دیگر صراف یا غیر او زیادت ستاند. سود صراف و جز او: این معامله صرف دارد. با داشتن و دادن و کردن صرف شود :
دردی که مرا هست بمرهم نفروشم
ور عافیتش صرف دهی هم نفروشم.خاقانی.
صرف. [ ص َ ] ( ع اِ ) ( اصطلاح فقه ) بیعی که ثمن و مثمن آن طلا یا نقره است ، در صرف علاوه بر شرائطی که اجتماع آنها در افراد دیگر بیع لازم است ، ثمن و مثمن باید در مجلس معامله تسلیم و قبض شود. و فی الشریعة بیع الاثمان بعضه ببعض. ( تعریفات جرجانی ). بالفتح و سکون الراء عند اهل اللغة معنیان احدهما الفضل و منها سمی التطوع من العبادات صرفاً. لانه زیادة علی الفرائض و ثانیهما النقل ، و عند الفقهاء هو بیع الثمن بالثمن جنساً بجنس کبیع الذهب بالذهب او بغیر جنس کبیع الذهب بالفضة، سمی بالصرف لانه لاینتفع بعینه و لایطلب منه الا الزیادة او لانه یحتاج فیه الی النقل فی بدلیه من ید الی ید قبل الافتراق. لانه یشترط فیه التقابض قبل الافتراق. کذا فی مجمع البرکات. ناقلاً عن التبیین و شرح الوقایة. ( کشاف اصطلاحات الفنون چ مطبعه اقدام ج 1 ص 921 ). رجوع به کری ترجمه شرایع ج 1 ص 408 شود.

معنی کلمه صرف در فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) گردانیدن ، برگردانیدن . ۲ - منصرف کردن . ۳ - به کار بردن . ۴ - سره کردن زر و سیم . ۵ - تبدیل پولی به پول دیگر ۶ - سود.
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. )۱ - گردش ، گردش روزگار. ۲ - علمی که به بحث دربارة اشتقاق و صیغه های کلمات عربی می پردازد.
(ص ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) خالص ، هر چیز خالص و بی غش . ۲ - (ق . ) فقط .

معنی کلمه صرف در فرهنگ عمید

۱. خرج کردن.
۲. انفاق کردن مال.
۳. (اسم ) (ادبی ) در دستور زبان عربی، علمی که در اشتقاق و صیغه های کلمات عربی بحث می کند و قواعدی برای نقل صیغه های افعال به دست می دهد، تصریف.
۴. (اسم ) (اقتصاد ) تفاوت بین قیمت واقعی پول و قیمتی که در بازار خریدوفروش می شود.
۵. [قدیمی] بدل کردن پولی به پول دیگر.
۶. (اسم ) [قدیمی] آنچه صراف پس از تبدیل پولی به پول دیگر برای خود برمی دارد.
۷. [قدیمی] کسی یا چیزی را به جایی برگرداندن، رد کردن.
۸. [قدیمی، مجاز] گردش روزگار، گردش زمانه.
* صرف شدن: (مصدر لازم )
۱. به کار رفتن، مصرف شدن.
۲. خرج شدن.
۳. سپری شدن: بیا تا بِه از زندگانی به دستت / چه افتاد تا صرف شد زندگانی (سعدی۲: ۵۹۱ ).
* صرف کردن: (مصدر متعدی )
۱. به کار بردن، مصرف کردن.
۲. خرج کردن: نداشت چشم بصیرت که گِرد کرد و نخورد / بِبُرد گوی سعادت که صرف کرد و بداد (سعدی۲: ۶۳۹ ).
۱. خالص.
۲. (اسم ) [مجاز] شراب خالص: بیا ساقی آن صرف بیجاده رنگ / به من ده که پایم درآمد به سنگ (نظامی۵: ۸۷۰ ).

معنی کلمه صرف در فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) خالص بی آمیزش بی آمیغ ویژه محض . یا وجود صرف . وجود محض و مجرد . ۲ - ( اسم ) شراب بی آب شراب بی آمیغ . ۳ - فقط تنها . یا صرف بیجاده رنگ . شراب زعفرانی .
قبیله ایست

معنی کلمه صرف در فرهنگستان زبان و ادب

[زبان شناسی] ← ساختواژه

معنی کلمه صرف در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] علم صرف: یا همان تصریف، اصطلاحاً یعنی تحویل بردن و تغییر دادن یک اصل که همان مصدر باشد به صیغه های مختلف که از هر یک معنایی جدا قصد شده باشد و این معنا جز با این کلمه سازی و تغییر و تحویل حاصل نمی شود. مثل این که چگونه از سه حرف اصلی ضارب افعال مختلف در زمان های مختلف اسم فاعل و اسم مفعول و... ساخته می شود.
از همین جا معلوم می شود که موضوع علم صرف کلمه است و خصوصیات و ساختمان آن مورد بحث قرار می گیرد و فایده آن نیز شناخت کلمات و معانی آنها و نیز ساختن کلمات مناسب برای معانی مختلف می باشد.
در این علم درباره، جامد و مشتق، مونث و مذکر، مفرد و جمع و تثنیه، اسم یا فعل و یا حرف بودن و زمان های مختلف افعال و... بحث می شود.
در علم صرف نخستین کسی که کتابی نوشت، ابومسلم معاذ الهرّاء (م 187) است که اهل کوفه و استاد فرّاء می باشد و خود از شاگردان امام صادق علیه السلام بوده است.
پس از او ابوعثمان مازنی کتاب التحریف را نوشت. برخی از معروف ترین کتابهای علم صرف عبارتند از: الاشتقاق نوشته ابن خالویه، البیان فی التحریف نوشته شیخ احمد مهابادی، شرح شافیه استرآبادی، الشافیه ابن حاجب، التحریف زنجانی و شرح التحریف تفتازانی.
[ویکی الکتاب] معنی صَرَفَ: برگرداند (صرف به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است )
معنی أَعْرِضْ: صرف نظر کن-روگردان
معنی إِنفَاقِ: بخشیدن-بذل مال و صرف آن در رفع حوایج خویشتن و یا دیگران
معنی مَصْرُوفاً: برگشتنی - منصرف شده (از صرف به معنای گردانیدن از حالی به حال دیگر است )
معنی نَصْرِفَ: که برگرداندیم (صرف به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است )
معنی لَا تَصْرِفْ: که برنگردانی(صرف به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است )
معنی أَنفَقَ: انفاق کرد(کلمه انفاق به معنای بذل مال و صرف آن در رفع حوایج خویشتن و یا دیگران است )
معنی أَنفِقُواْ: انفاق کنید(کلمه انفاق به معنای بذل مال و صرف آن در رفع حوایج خویشتن و یا دیگران است )
معنی أَنفَقُواُ: انفاق کردند(کلمه انفاق به معنای بذل مال و صرف آن در رفع حوایج خویشتن و یا دیگران است )
معنی مَا تُنفِقُونَ: انفاق نمی کنید (کلمه انفاق به معنای بذل مال و صرف آن در رفع حوایج خویشتن و یا دیگران است )
معنی نَفَقَاتُهُمْ: انفاقهایشان (انفاق :بخشیدن وبذل مال و صرف آن در رفع حوایج خویشتن و یا دیگران)
ریشه کلمه:
صرف (۳۰ بار)
«صَرْف» به معنای منصرف ساختن است.
برگرداندن. خواه برگرداندن مطلق باشد مثل . یا برگرداندن از حالی به حالی . . یعنی معبودهای باطل در آنچه در آنچه می‏گفتند تکذیبتان کردند نه قدرت بر گرداندن (نکذیب بتان) رادارید و نه قدرت یاری. انصراف: برگشتن . مصرف (مثل مسجد) اسم مکان است . یعنی گمان بردند که در آتش واقع شدگانند و محل عدول و انصرافی پیدا نکردند. تصریف: به معنی بر گزداندن است با در نظر گرفتن مبالغه. در مفردات گوید: تصریف مثل صرف است مگر در مبالغه و اکثراً در بر گرداندن از حالی به حالی و از کاری به کاری گفته می‏شود. . یعنی در این قرآن برای مردم هر مثل را از حالی به حالی و از وضعی به وضعی گرداندیم (و هر دفعه در قالبی مخصوص بیان داشتیم) شاید بیدار باشند و پند گیرند. تصریف ریاح‏ مردم از قدیم الایام در وزیدن باد حرکت و جریان افقی فهمیده‏اند ولی وزیدن باد دایره‏ای است. مثلا دربادهای محلی وقتیکه آفتاب به سطح دریا و خشکی می‏تابد، زمین زودتر ار دریا گرم و هوای آن منبسط شده به بالا می‏رود هوای سطح دریا که گرم نشده به صورت نسیم به طرف خشکی می‏وزد. از طرف بالا هوای خشکی به طرف دریا رفته جای خالی آن را پر می‏کند آن گاه به سطح دریا نزدیک شده سرد می‏شود و به طرف خشکی می‏وزد و همین طور. شبها جریان به عکس است و از خشکی به دریا می‏وزد که سطح آب دیرتر از خشکی سرد می‏شود بدین طریق ملاحظه می‏شود که وزش باد دائره‏ای است نه افقی. این مطلب در بادهای مهاجر و طوفانها نیز همین نحو است و بر ارباب اطلاع پوشیده نیست. در این جا است که به یکی از حقائق قرآن راه می‏بریم وآن اینکه قرآن درباره وزش باد کلمه تصریف به کار برده که همان گرداندن و دائره‏ای بودن است ، . (باد و باران در قرآن تألیف مهندس بازرگان).
[ویکی فقه] صرف (ابهام زدایی). واژه صرف ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • علم صرف، یکی از شاخه های ادبیات عرب• صرف (فقه)، بیع طلا به طلا و نقره به نقره یا بیع یکی از آن ها به دیگری
...
[ویکی فقه] صرف (ادبیات عرب). صرف در لغت به معنای برگرداندن و تغییر است، و در اصطلاح به معنای تغییر صورت کلمه به وسیله تغییر حروف و حرکات آن، برای به دست آوردن معانی مختلف. هم چنانکه در تعریف علم صرف گفته شد، برخى از کلمه ها از کلمات دیگر گرفته مى شوند، لذا فایده مهم علم صرف شناخت صورت های مختلف الفاظ و پی بردن به معانی آنها است.
«صَرْف» از نظر لغوی به معنای برگرداندن و تغییر است، در کتب لغت می خوانیم: «الصَّرْفُ: ردّ الشی ء من حالة الی حالة»
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۷۹.
تغییراتی که در علم صرف به آن پرداخته می شود برای رسیدن به دو هدف است:
ابن عصفور، علی بن مؤمن، الممتع الکبیر فی التصریف، ص۳۳.
فائده علم صرف عبارت است از شناخت صورت های مختلف الفاظ و پی بردن به معانی آنها. به عنوان مثال در دو روایت: • «کُلُّ مَاءٍ طَاهِرٌ»
شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج ۱، ص۱۳۳.
...
[ویکی فقه] صرف (فقه). صرف در بیع طلا و نقره استعمال می شود.
صرف در لغت به معنی صوت است. و نیز به معنی نقل و رد آمده است.
معنای اصطلاحی صرف
در اصطلاح به معنی بیع طلا به طلا و نقره به نقره یا بیع یکی از آن ها به دیگری است خواه مسکوک باشند یا نباشند.و به عبارت دیگر، صرف بیع اثمان به اثمان است.

معنی کلمه صرف در ویکی واژه

impiego
گردانیدن، برگردانیدن.
منصرف کردن.
به کار بردن.
سره کردن زر و سیم.
تبدیل پولی به پول دیگر
سود.
خالص، هر چیز خالص و بی غش.
فقط.
گردش، گردش روزگار.
علمی که به بحث دربارة اشتقاق و صیغه‌های کلمات عربی می‌پردازد.

جملاتی از کاربرد کلمه صرف

خضر بافسوس همی گفت و رفت حیف که صرف تو نشد روزگار
گیتی همه را در عدم صرف بدیدم نفی همه را صورت اثبات تو بودی
عمرم نمی‌شد صرف خود، گر زود می‌آمد غمت بر شاخ چون ماند گلی، گردد نثار خویشتن
به هر جا پا بیفشردم ز وحشت صرفه‌ کم بردم نگین نقشم‌،‌ گشاد بال و پر دارد نشست من
نما پس صرف در موقع سخن را به بند از حرف بی‌معنی دهن را
نورم ونار و ظلمتم وحدت صرف و کثرتم بحر محیط رحمتم، من نه منم، نه من منم
اندکی صرفه بکن از خواب و خور ارمغان بهر ملاقاتش ببر
عمر در خدمت او صرف شد و یار هنوز پرسد احوال مرا از دگران کاین چه کس است
ز بس صرف ادب پیمایی عجز است احوالم به رنگ خامه لغزشهای مژگان ‌کرده پامالم
ندارد صرفه ای معشوق را هشیار گرداندن وگرنه غنچه را بلبل دل بیدار می سازد