معنی کلمه صحن در لغت نامه دهخدا
صحن مجلس در مدور جام نوشین چشمه یافت
کآنچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند.خاقانی.کعبه ملک است صحن بارگاهش کز شرف
باغ رضوان را کبوترخانه ایدر ساختند.خاقانی.صحن ارم ندیدی در باغ شاه بنگر
حصن حرم ندیدی بر قصر شاه بگذر.خاقانی.صحن ارم تو را و در او روح را نشست
حصن حرم تو را و در او کعبه را قرار.خاقانی.در آن صحن بهشتی جای کردند
ملک را بارگه بر پای کردند.نظامی.ز نرگس وز بنفشه صحن خرگاه
گلستانی نهاده در نظرگاه.نظامی.بفرمود تا صحن سنگ سرای
بکندند و کردند نو باز جای.سعدی.... و بدست آورده پیش ملک در صحن سراچه بداشتند. ( سعدی ).
از صحن خانه تا بلب بام از آن من
از بام خانه تا به ثریا از آن تو.وحشی. || عرصه. فضا. میدان. ساحت : صحن آن مرصع بزمرّد و مینا. ( کلیله و دمنه ). و صحن گیتی را بنور علم و معرفت آذین بستند. ( کلیله و دمنه ).
او جان عالم آمد در صحن عالم جان
چوگان و گوی او را میدان تازه بینی.خاقانی.آن جفت را کز او شد قوس قزح ملون
وآن طاق را کزو شد صحن فلک مطیر.خاقانی.الحق نهنگ هندوئی دریانمای از نیکوئی
صحنش چو آب لؤلؤی از چشم شهلا ریخته.خاقانی.باغ شما روی دوست صحن فلک روی باغ
صبح شما جام می حلقه مه جام صبح.خاقانی.دایره افلاک را بالای صحن بادیه
کم ز جزم نحویان بر حرف قرآن دیده اند.خاقانی.دشت محرم صحن محشر گشته وز لبیک خلق
نفحه صور اندرین پیروزه پنگان دیده اند.خاقانی.صحن فلک از بزان انجم
ماند رمه مضمران را.خاقانی.صحن زمین ز کوکبه هودج آنچنانک
گفتی که صدهزار فلک شد مشهرش.خاقانی.این پرده گرنه صحن بهشت است پس چرا