صاحب
معنی کلمه صاحب در لغت نامه دهخدا

صاحب

معنی کلمه صاحب در لغت نامه دهخدا

صاحب. [ ح ِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی مذکر از صُحْبة و صحابة. یار. ج ، صَحْب ، صُحبة، صُحْبان ، صِحاب ، صَحابة، صِحابة. ج ِ فاعل بر فَعالة جز در این مورد نیامده است. ( منتهی الارب ). ج ، اَصحاب ،صَحب ، صَحابة، صِحاب ، صُحبة، صَحبان. || همراه. ( ربنجنی ). || همسفر. ( دستورالاخوان ). ملازم. رفیق. قرین. جلیس. دمساز. انیس :
خازنت را گو که سنج و رایضت راگو که ران
شاعرت را گو که خوان و صاحبت را گو که پای.منوچهری.صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانش
گوی خیری که توانی ببر از میدانش.سعدی.تو آن نه ای که دل از صحبت تو برگیرند
وگر ملول شوی صاحبی دگر گیرند.سعدی.صاحبا در شب سعادت خواب
مکن وروز تنگ را دریاب.اوحدی. || خداوند چیزی. ( دستورالاخوان ). مالک و خداوندگار. ( غیاث اللغات ). خداوند. ( مقدمة الادب ) ( ربنجنی )( برهان قاطع ): احتراف ؛ صاحب پیشه شدن. اِسْباع ؛ صاحب رمه گرگ درآمده شدن. استشرار؛ صاحب گله بزرگ از شتران شدن. اِسْداس ؛ صاحب شتران سِدْس شدن. اِسْراع ؛ صاحب ستور شتاب رو شدن. اِشْداد؛ صاحب ستور سخت شدن. اِشْدان ؛ صاحب بچه توانا شدن آهوی ماده. اِشْراب ؛ صاحب شتران سیراب و شتران تشنه شدن. اِشْطاء؛ صاحب پسر بالغ شدن. ( منتهی الارب ). اِعْریراف ؛ صاحب یال شدن اسب. ( کنز اللغات ). اِقْناف ؛ صاحب لشکر بسیار گردیدن. ( منتهی الارب ). تجسّد، تجسّم ؛ صاحب تن شدن چیزی. ثَوّاب ؛ صاحب جامه. ( کنز اللغات ). ذَمیر؛ مرد صاحب جمال. سِمّیر؛ صاحب افسانه. سَیّاف ؛ صاحب تیغ. شدیدالکاهل ؛ صاحب شوکت و قوت. شَیْذارة؛ مرد صاحب غیرت. عَطّار؛ صاحب عطر. کسری ̍؛ صاحب شوکت بسیار. مُشَحِّم ؛ صاحب شتران فربه. مَعّاز؛ صاحب بُز. مُقْنی ؛ صاحب نیزه. مَکیث ؛ صاحب وقر. مَلاّح ؛ صاحب نمک. منسوب ؛ صاحب نسب.نابِل ؛ صاحب تیر. نَسیب ؛ صاحب نژاد. ( منتهی الارب ) : سید ما و صاحب ما امام قائم بامراﷲ امیرالمؤمنین بنده خداست. ( تاریخ بیهقی ص 315 ). این ارادتی که لازم شده است در گردن من نسبت به سید ما و صاحب ما امام قائم بامراﷲ از روی سلامت نیت. ( تاریخ بیهقی ص 316 ). و در هر دو حال قضاء حق شکر خالقش مینماید و صاحبش. ( تاریخ بیهقی ص 309 ).
ز یک دوران دو شربت خورد نتوان
دو صاحب را پرستش کرد نتوان. نظامی.

معنی کلمه صاحب در فرهنگ معین

(حِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - معاشر. ۲ - هم - صحبت ، همراه . ۳ - مالک .
مرده ( ~ . مُ دِ ) (ص مر. ) ۱ - بدون صاحب ، آن که یا آن چه صاحبش مرده باشد. ۲ - بدون صاحب نوعی نفرین به معنی کاش دارنده اش می مرد.
شریعت ( ~ . شَ عَ ) [ ع . ] (ص مر. ) ۱ - آن که شریعتی آورده ، پیغمبر. ۲ - پیغمبر اسلام .
منصب ( ~ . مَ صَ ) [ ازع . ] (اِمر. ) کسی که دارای رتبه و مقامی دولتی باشد (اعم از کشوری و لشکری )، افسر.

معنی کلمه صاحب در فرهنگ عمید

۱. مالک.
۲. ملازم، معاشر، یار و دوست، هم صحبت.

معنی کلمه صاحب در فرهنگ فارسی

علی آبادی محمد تقی بن میرزا محمد زکی مازندرانی از رجال دربار فتحعلی شاه قاجار ( ف. ۱۲۵۶ ه.ق . ) در اوایل جوانی ده سال وزارت عبدالله میرزا حاکم خمسه و سهرورد و سجاس را داشت و بسال ۱۲۳۴ بتهران احضار شد و پادشاه ویرا مقام [ منشی الممالک ] داد . وی شاعر بود و دیوان او در حدود ۵۵٠٠ بیت دارد. در اشعار خود صاحب و صاحبدیوان تخلص میکرد.
ملازم، معاشر، یار و دوست، هم صحبت، درفارسی بیشتربه معنی صاحب وخداوندچیزی میگویند
۱ - معاشر همصحبت همنشین یار جمع اصحاب صحاب غ صحابه صحبان صحب . ۲ - همراه همسفر . ۳ - خداوند چیزی مالک : صاحب ملک صاحب خانه . ۴ - وزیر خواجه . ۵ - عنوانی که در ممالک اطراف ایران به انگلیسیان معنون و سپس بخارجیان داده اند . توضیح این کلمه با بسیاری از کلمات دیگر ترکیب اضافی شود و غالبا به فک اضافه آید . یا صاحب احداث . رئیس نظمیه رئیس شهربانی . یا صاحب جزیره . ( اسماعلیان ) رئیس دعوت اسماعلیه در هر جزیره . یا صاحب جوزا . عطارد ( زیرا برج جوزا خانه اوست ) .
تاج الدین محمد بن صاحب فخرالدین محمد بن وزیر بهائ الدین علی بن محمد بن حنا

معنی کلمه صاحب در فرهنگ اسم ها

اسم: صاحب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sāheb) (فارسی: صاحب) (انگلیسی: saheb)
معنی: دارنده، مالک، هم نشین و هم صحبت، یار، فرمانروا و حاکم، دارا، ( منسوخ ) سرور، آقا، ( در عرفان ) یار و هم صحبت و خداوندگار و دارنده ی چیزی، ( اَعلام ) ) نام شهری در شهرستان سقز، در استان کردستان، ) صاحب ابن عباد: ( = ابوالقاسم اسماعیل ) [، قمری] وزیر ایرانی مؤیدالدوله و فخرالدوله ی دیلمی و از نویسندگان و ادیبان عربی نویس، مؤلف اَلکشَف، در نقد شعر و المحیط، در لغت، ) صاحب الزنج: [قرن هجری] شهرت علی ابن محمّد، رهبر قیام بردگان در بصره [، قمری]، که مدعی انتساب به خاندان حضرت علی ( ع ) بود، این قیام جنوب عراق و خوزستان را فرا گرفت و مدت سال دوام یافت، تا اینکه صاحب الزنج از برادر معتمد خلیفه در نزدیکی اهواز شکست خورد و کشته شد و قیام فرو نشست، ) صاحب جواهر: [قرن هجری] شهرت محمّدحسن اصفهانی، مرجع شیعیان عصر خود، مؤلف جواهرالکلام، ) صاحب رجال: [قرن و هجری] شهرت میرزا محمّد استرآبادی، فقیه شیعی ایرانی، مؤلف آیات الاحکام و سه دوره کتاب در مورد رجال حدیث موسوم به رجال صغیر، رجال کبیر و رجال وسیط، او در مکه اقامت داشت و در همانجا درگذشت، ( در اعلام ) لقب صاحب بن عباد وزیر دانشمندِ ایرانی، ( در عرفان ) صاحب به معنی یار و هم صحبت و خداوندگار و دارنده ی چیزی می باشد، همنشین

معنی کلمه صاحب در دانشنامه عمومی

صاحب (سقز). صاحب شهری در استان کردستان در غرب ایران است. این شهر در بخش زیویه در شهرستان سقز قرار گرفته است. جمعیت این شهر در سال ۱۳۹۵، برابر با ۳٬۳۰۱ نفر بوده است. کار پژوهشی در مورد کشف کانسار آهن صاحب در سال ۱۳۷۹ در این شهر پایان یافت.
قلعه صاحب با قدمت ۳ هزار ساله در مرکز شهر صاحب و در ۱۵ کیلومتری سقز واقع شده است. این قلعه به شماره ۱۰۰۶۸ در تاریخ ۲۳/۶/۱۳۸۲ در فهرست آثار ملی قرار گرفت و به هزاره اول قبل از میلاد ( ۳۰۰۰ سال قبل ) تعلق دارد.
صاحب (عنوان). صاحِب یک عنوان از زبان عربی است که در معنای «هم نشین» یا «همراه و همدم» یا «پهلو نشین» در شبه قاره هند و سایر کشورهای اطراف به کار می رود، هرچند معنی لغوی آن در زبان مبدأ ( عربی ) ، «مالک» است. از نظر تاریخی، برای خلیفه اول از خلفای راشدین یعنی ابوبکر، در قرآن استفاده شده است. این عنوان هنوز توسط مسلمانان سنی بر این خلیفه اطلاق می شود.
به عنوان یک وام واژه، «صاحب» به چندین زبان از جمله فارسی، کردی، ترکی، قزاقی، ازبکی، ترکمنی، تاجیکی، تاتاری کریمه، اردو، هندی، پنجابی، پشتو، بنگالی، گجراتی، مراتی، روهینگیا و سومالیایی رسیده است. در دوران قرون وسطی، از «صاحب» به عنوان یک شیوه خطاب رسمی استفاده می شد، یا به صورت یک عنوان رسمی یا یک عنوان افتخاری. اکنون، در آسیای جنوبی و مرکزی، تقریباً به طور انحصاری برای احترام به فردی بالاتر یا پایین تر در طبقه اجتماعی استفاده می شود. برای مثال، در جنوب آسیا، رانندگان معمولاً به عنوان صاحب خطاب می شوند یعنی «هم نشین» یا «همراه و همدم» یا «پهلو نشین». استفاده از «صاحب» به عنوان یک لقب افتخاری تا حد زیادی با سِر جایگزین شده است.
جیم دیویس این اصطلاح را در یک کمیک استریپ در سال ۱۹۸۳ استفاده کرده است.
صاحب (فیلم ۱۹۷۷). صاحب ( به هندی: Swami ) فیلمی محصول سال ۱۹۷۷ و به کارگردانی باسو چاترجی است. در این فیلم بازیگرانی همچون شبانه اعظمی، ویکرام، گیریش کارناد، اوتپال دوت ایفای نقش کرده اند.
صاحب (فیلم ۱۹۹۴). صاحب ( به مالایالم: Swaham ) یا مال خودم ( به انگلیسی: My Own ) فیلمی هندی محصول سال ۱۹۹۴ و به کارگردانی شاجی ان. کارون است. در این فیلم بازیگرانی همچون آشوینی، ونمانی هاریداس، بهارات گوپی، پراسیتا و سارا داس ایفای نقش کرده اند.
معنی کلمه صاحب در فرهنگ معین
معنی کلمه صاحب در فرهنگ عمید
معنی کلمه صاحب در فرهنگ فارسی

معنی کلمه صاحب در دانشنامه آزاد فارسی

واژه ای عربی به معنای مالک ، خداوندگار و دارنده . معانی دیگری نیز برای «صاحب» آورده اند؛ از جمله هم نشین و معاشر. در تاریخ اسلام معانی متعدد یافته است: در صدر اسلام، اصحاب و صحابه؛ عنوان گروهی از امرا و فرمانروایان بود مانند: صاحب الروم؛ بعدها عنوان رئیس یا لقب گروهی از مقامات و متصدیان عالی مقام شد، مانند: صاحب جواهر؛ در شبه قاره هندوستان از واژۀ صاحب به جای «آقا» و «جناب» برای نامیدن خارجیان و اروپاییان به خصوص انگلیسی ها استفاده می کردند. این لغت، در تصوف به معنی هم نشینی و هم صحبتی و در علومی چون حدیث نیز به معنای شاگردی و تلمذ به کار رفته است .

جملاتی از کاربرد کلمه صاحب

مرا در خویشتن بین تا بدانی چنین شو گر چو من صاحب یقینی
کو کسی تا که کند غور سخنهای مرا بجز از صاحب گفتار کسی دیگر نیست
گویند که صاحب فنون عقل کل است مایه ده این چرخ نگون عقل کل است
صاحب در خواب همانا ندید آنچه تو خواهی دید از خویشتن
گرچه حسن بد ز طوس صاحب آفاق شد ملک بدو چون به تو کرد همی افتخار