معنی کلمه صاحب در لغت نامه دهخدا
خازنت را گو که سنج و رایضت راگو که ران
شاعرت را گو که خوان و صاحبت را گو که پای.منوچهری.صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانش
گوی خیری که توانی ببر از میدانش.سعدی.تو آن نه ای که دل از صحبت تو برگیرند
وگر ملول شوی صاحبی دگر گیرند.سعدی.صاحبا در شب سعادت خواب
مکن وروز تنگ را دریاب.اوحدی. || خداوند چیزی. ( دستورالاخوان ). مالک و خداوندگار. ( غیاث اللغات ). خداوند. ( مقدمة الادب ) ( ربنجنی )( برهان قاطع ): احتراف ؛ صاحب پیشه شدن. اِسْباع ؛ صاحب رمه گرگ درآمده شدن. استشرار؛ صاحب گله بزرگ از شتران شدن. اِسْداس ؛ صاحب شتران سِدْس شدن. اِسْراع ؛ صاحب ستور شتاب رو شدن. اِشْداد؛ صاحب ستور سخت شدن. اِشْدان ؛ صاحب بچه توانا شدن آهوی ماده. اِشْراب ؛ صاحب شتران سیراب و شتران تشنه شدن. اِشْطاء؛ صاحب پسر بالغ شدن. ( منتهی الارب ). اِعْریراف ؛ صاحب یال شدن اسب. ( کنز اللغات ). اِقْناف ؛ صاحب لشکر بسیار گردیدن. ( منتهی الارب ). تجسّد، تجسّم ؛ صاحب تن شدن چیزی. ثَوّاب ؛ صاحب جامه. ( کنز اللغات ). ذَمیر؛ مرد صاحب جمال. سِمّیر؛ صاحب افسانه. سَیّاف ؛ صاحب تیغ. شدیدالکاهل ؛ صاحب شوکت و قوت. شَیْذارة؛ مرد صاحب غیرت. عَطّار؛ صاحب عطر. کسری ̍؛ صاحب شوکت بسیار. مُشَحِّم ؛ صاحب شتران فربه. مَعّاز؛ صاحب بُز. مُقْنی ؛ صاحب نیزه. مَکیث ؛ صاحب وقر. مَلاّح ؛ صاحب نمک. منسوب ؛ صاحب نسب.نابِل ؛ صاحب تیر. نَسیب ؛ صاحب نژاد. ( منتهی الارب ) : سید ما و صاحب ما امام قائم بامراﷲ امیرالمؤمنین بنده خداست. ( تاریخ بیهقی ص 315 ). این ارادتی که لازم شده است در گردن من نسبت به سید ما و صاحب ما امام قائم بامراﷲ از روی سلامت نیت. ( تاریخ بیهقی ص 316 ). و در هر دو حال قضاء حق شکر خالقش مینماید و صاحبش. ( تاریخ بیهقی ص 309 ).
ز یک دوران دو شربت خورد نتوان
دو صاحب را پرستش کرد نتوان. نظامی.