شکافتن

معنی کلمه شکافتن در لغت نامه دهخدا

شکافتن. [ ش ِ / ش َ ت َ] ( مص ) پاره کردن. ( ناظم الاطباء ) ( حاشیه برهان چ معین ). خرق کردن. شق کردن.خرق. صدع. خرع. شِق . شَق . منشق کردن : شکافتن هیزم. دریدن دوخته. مقابل دوختن. ( یادداشت مؤلف ) : از اژدهای هفت سر مترس از مردم نمام بترس که هرچه وی بساعتی بسْکافد به سالی نتوان دوخت. ( قابوسنامه ). || بازنمودن. از هم دریدن :
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی.هاتف اصفهانی.- شکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن. ( یادداشت مؤلف ).
|| شیار کردن زمین را. ( یادداشت مؤلف ). || چاک کردن. شق کردن و دریدن. ( از حاشیه برهان چ معین ) ( ناظم الاطباء ). کافیدن. کفتن. کافتن. کافتیدن. ترکاندن. ترکانیدن. غاچ دادن. بقره. فتق. فرت. بزل. فلق. تبزیل. کفاندن. کفانیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
شکافد تهی گاه سرو سهی
نباشد مر او را ز درد آگهی.فردوسی.کاین آبنوس و عاج شب و روز روز و شب
چون عاج آبنوس شکافد دل کرام.خاقانی.زهره اعدا شکافت چون جگرصبحدم
تا جگرآب را سدّ ببست از تراب.خاقانی.یک سهم تو خضروار بشکافت
هفتادوسه کشتی ابتران را.خاقانی.فلک شکافد حکمش چنانکه دست نبی
شکاف ماه دوهفت آشکار میسازد.خاقانی.مصطفی مه می شکافد نیمه شب
ژاژ می خاید ز کینه بولهب.مولوی.به زخم شمشیر سر و سینه یکدیگر میشکافند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 351 ).
بطّ؛ شکافتن ریش. بقر؛ شکم بشکافتن. ( از تاج المصادر بیهقی ).
- از هم شکافتن ؛ از هم دریدن. برشکافتن. دریدن : به ثقل و طاق و فضل ِ قوّت در زیر پای پست میکرد و به خرطوم از پشت اسب می انداخت و بدان از هم می شکافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 286 ).
- بازشکافتن ؛ برشکافتن. از هم دریدن :
بازشکافی به تیر سینه اعدا چو سیب
بازنمایی به تیغ دانه دلها چو نار.خاقانی.- || در هم شکستن. خراب کردن. ( یادداشت مؤلف ) : منصور بفرمود تا آن کوشک [ کوشک سپید مداین ] را بازشکافتند و خشت پخته و گرج به کشتی همی آوردند. ( مجمل التواریخ و القصص ).
رستخیر است خیز و بازشکاف
سقف ایوان و طاق و طارم را.خاقانی.- برشکافتن ؛ دریدن. بردریدن. ( یادداشت مؤلف ) :

معنی کلمه شکافتن در فرهنگ معین

(ش تَ ) [ په . ] ۱ - (مص م . ) چاک دادن ، پاره کردن . ۲ - شکستن . ۳ - (مص ل . ) پاره شدن ، شق شدن .

معنی کلمه شکافتن در فرهنگ عمید

۱. چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن.
۲. (مصدر لازم ) شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن.

معنی کلمه شکافتن در فرهنگ فارسی

اشکافتن، چاک دادن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن
( شکافت شکافد خواهد شکافت بشکاف شکافنده شکافته ) ۱ - ( مصدر ) رخنه کردن چاک کردن . ۲ - پاره کردن شق کردن دریدن . ۳ - شکستن چیزی . ۴ - ( مصدر ) پاره شدن شق شدن ۵ - شکسته شدن . ۶ - نشات یافتن پدید آمدن . ۷ - منتج شدن حاصل آمدن . ۸ - مشتق شدن کلمه ای از ریشه و مصدر اشتقاق .

معنی کلمه شکافتن در ویکی واژه

scucire
spaccare
چاک دادن، پاره کردن.
شکستن.
پاره شدن، شق شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه شکافتن

بشکافتند فرق پسر عم من علی با تیغ کین، میانهٔ محراب منبرا
از حکم آنکه ماه تواند شکافتن گردن اگر کشد سر خورشید شق کند
به نعره دل کوه بشکافتند ز نر اژدها سر نه برتافتند
لیک آنان کاسمانها را همی بشکافتند تا به پیمودند ابعادش به مقیاس نظر
کلندی بیاورد و بشکافتند دو خم پر شراب بهین یافتند
اداره املاک، کارگاه‌ها و پرسنل معبد در دست مدیران معبد بود و مسئولیت خدمت به آیین نیز بر عهده آنها بود. شیوه درست و شایسته همین بود؛ غایت بشریت، آنگونه که ائا آفریده، شکافتن زمین، نگاهبانی گله و مشغولیت به هر آنچه بود که برای آسایش و رضایت سروران الهی بشر باشد. زندگانی طولانی این ایدئولوژی (بشر خادم خدایان است)، از حداقل هزاره سوم پیشا دوران مشترک[اپ] تا آمدن اسلام (مدتها پس از نابودی تمدن بابل)، در سوره ۵۱ قرآن نمایانگر است که مشخصا اعتقاد قدیمی را رد می‌کند. «و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند. از آنان هیچ روزی‌ای نمی‌خواهم و نمی‌خواهم که مرا خوراک دهند.»
وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ این بحیرة است که در سورة المائده گفت، و این آنست که عرب گوش بعضی شتران میشکافتند، و اکنون هر که گوش جانور بشکافد یا ببرد، ملحق است بآن در کراهیت و معصیت.
در بیان فیض بخشی آن سر حلقۀ راستین و اسرار شکافتن آستین و مراتب پرده از اسرار برداشتن و نکتۀ توحید را از راه مکاشفات، معلوم عروس خود داشتن که بر مصداق: اولیائی تحت قبابی لایعرفهم غیری ما را تا ابد زندگی و دوام و دولت و پایندگیست:
الوارهای پلاستیکی که در موقع نصب در مقابل شکافتن و ترک مقاوم هستند، می توانند با یا بدون جزئیات دانه های چوب شبیه سازی شده قالب گیری شوند. حتی با طراحی دانه‌های چوب، الوار پلاستیکی هنوز به آسانی از الوار طبیعی قابل تمایز هستند: دانه‌ها همرنگ بقیه مواد هستند.
رمز فلک شکافتن از حرف و صوت چند غربال هم به لاف مشبک نمی‌شود
تا در شب ضلال بسعی کمان چرخ موی غرض بناوک حیلت شکافتند
پوستین یوسفان بشکافتند آنچ می‌کردند یک یک یافتند