شوق

معنی کلمه شوق در لغت نامه دهخدا

شوق. ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَشْوَق. ( منتهی الارب ). عشاق. ( اقرب الموارد ). عاشقان. ( منتهی الارب ). مشتاقان. رجوع به اشوق شود.
شوق. [ ش َ ] ( ع اِمص ) آزمندی نفس و میل خاطر.ج ، اشواق. ( منتهی الارب ). آرزومندی. ( المصادر زوزنی )( مهذب الاسماء ). آرزومندی. بویه. ( از یادداشت مؤلف ). خواست. غرض. ( از منتهی الارب ). نیاز. ( فرهنگ اسدی ).رغبت و اشتیاق و منتهای آرزوی نفس و میل خاطر. ( ناظم الاطباء ). خواهانی. صاحب آنندراج گوید: آتش طبع، آتش دست ، آتشین پای ، سبکروح ، سرشار، رسا، بیخودی ، جهان پیمای ، بی هنگام تاز، بی محاباتاز، خروشان ، برقعگشا، راحت آزار، بی تاب ، بیقرار، طاقت ناپسند، خرمن سوز، موسی نگاه از صفات شوق است و زنجیر از تشبیهات اوست ، و با لفظ ریختن و دادن مستعمل است. ( از آنندراج ) :
سمن بوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش
عجب نی ار تبت گردد ز روی شوق مشتاقش.منوچهری.به شهر غزنی از مرد و زن نماند دو تن
که یک زمان بود از خمر شوق او هشیار.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 778 ).
شده حیران همه در صنع صانع
همه سرگشتگان شوق مبدع.ناصرخسرو.خیره نکرده ست دلم را چنین
نه غم هجران و نه شوق وصال.ناصرخسرو.سوخته عود است و دلبندان بدو دندان سپید
شوق شاهش آتش و شروانش مجمر ساختند.خاقانی.بدان خدای که پاکان خطه اول
ز شوق حضرت او والهند چون عشاق.خاقانی.ز آتش شوق او که در دل داشت
دل آتش کباب دیدستند.خاقانی.یکی آنکه نخواسته ام که به تکلف و شوق مقاصد و معانی کتاب در حجاب اشتباه بماند و هر فهم بدو نرسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 8 ).
در شوق رخ تو بیشتر سوخت
هرکه به تو قرب بیشتر یافت.عطار.هرگز آن شوق و شادی فراموش نکنم. ( سعدی ).
شکرفروش مصری حال مگس چه داند
این دست شوق بر سر و آن آستین فشانان.سعدی.عجب که بیخ محبت نمیدهد بارم
که بر وی اینهمه باران شوق می بارم.سعدی.بندبندم شد فغانی بسته زنجیر شوق
خوش دلم زین بندها گر باز نگشاید مرا.بابافغانی.هجر خدایا مده زود وصالی بده
شوق مده این قدر یا پر و بالی بده.

معنی کلمه شوق در فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (اِمص . ) میل ، رغبت .

معنی کلمه شوق در فرهنگ عمید

۱. برانگیختن به عشق و محبت، میل و رغبت فراوان.
۲. (تصوف ) رغبت سالک برای وصول.

معنی کلمه شوق در فرهنگ فارسی

برانگیختن به عشق ومحبت وبه آرزو آوردن، میل خاطر، رغبت، اشواق جمع، برانگیخته شدن عشق، آرزومندی
( اسم ) ۱ - آرزومندی میل اشتیاق رغبت : جمع : اشواق . ۲ - طلب کمال است که بر وجهی دیگر حاصل نباشد زیرا چیزی که عادم امری باشد راسا مشتاق به آن نخواهد شد زیرا تصور آن را نمی کند که مشتاق به آن شود و شوق به معدوم مطلق محال است و بالجمله شوق استدعای کمال است آتشی است که خدای تعالی در دل اولیای خود بر افروزد تا آن چه در دل آنهااز خواطر وارادات و عوارض و حاجاتست بسوزد .
در تداول زنان مثل شبه یا مثل شوق سخت و سیاه و شفاف .

معنی کلمه شوق در دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی میل و رغبت) در اصطلاح فلسفه، میل به کمال و دفعِ زیان و جلبِ سود، و از مبادی حرکت. شوق به حسب متعلق آن در سه مورد به کار می رود: ۱. شوق طبیعی یا تسخیری، که تابع اراده نیست؛ مانند چرخش گیاه به طرف نور و رفتن ریشۀ آن به سوی آب. ۲. شوق حیوانی که مبدأ آن ارادۀ نفوس پست یا ادراکات ساقط است؛ مانند کارهای حیوانات و رفتارهای پست انسانی ۳. شوق نفسانی که مبدأ آن ارادۀ نفوس عالیه برای کسب کمال است.

معنی کلمه شوق در ویکی واژه

passione
entusiasmo
میل، رغبت.

جملاتی از کاربرد کلمه شوق

عمر گر معشوق خلق عالم است بی‌مِی و معشوق زو ناید فلاح
ابرو مثال لعبت بی جان دیده خواست کز شوق دیدن تو برآید ببام چشم
ز دست شوق ز بس چاک گشته، پنداری که همچو غنچه گریبان ماست دامن ما
اصل نهم اندر شوق و محبت
عالم صورت حجاب روی معشوق من است پرتوی از حسن تو در روی خوبان دیده‌ام
اینهمه زاری عاشق بنمود و ننهفت هیچ معشوقهٔ او را دل و دیده نشکفت
از شوق دیدن تو و از ضعف تن چه دور با خویشتن مرا اگر از جا برد نگاه
بر اساس منابع، وی معشوقه ولادیمیر پوتین بوده و از وی دارای چهار فرزند است. کابایوا در سوئیس زندگی می‌کند.
ای ز عشقت هر دلی را مشکلی ای ز شوقت در جنون هر عاقلی
ارشیا سرشوق بازیکن فوتبال اهل ایران است که در حال حاضر با پست هافبک دفاعی برای باشگاه فوتبال ذوب آهن در لیگ برتر فوتبال ایران بازی می‌کند.
مرغ دل چون واقف اسرار گشت می‌طپید از شوق چون ماهی بشست
شهباز دلم نمود پرواز زین شوق و به آسمان برآمد