شورانگیز. [اَ ] ( نف مرکب ) فتنه انگیز. ( ناظم الاطباء ). فتان. ( مهذب الاسماء ). محرک. ( فرهنگ فارسی معین ) : چو ابر از شوربختی شد نمکبار دل از شیرین شورانگیز بردار.نظامی.توبه را تلخ میکند درحلق یار شیرین دهان شورانگیز.سعدی.دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.حافظ.- چشم شورانگیز ؛ چشم فتنه انگیز. چشم فتان. و رجوع به چشم... شود. || غوغابرپادارنده. ولوله اندازنده : ایا به رزمگه اندر چو ببر شورانگیز ایا به بزمگه اندر چو ابر گوهربار.فرخی.چو تیغ گیرد بهرام دیس شورانگیز چو جام گیرد خورشیدوار زرافشان.فرخی.از خسان چوسار شورانگیز چون ملخ بر ملا گریخته ام.خاقانی. || ایجادکننده شوق و وجد و حال و جنون : فتنه سامریش در دهن شورانگیز نفس عیسویش در لب شکرخابود.سعدی.وه که آتش در جهان زد عشق شورانگیز من چون من اندر آتش افتادم جهانی گو مباش.سعدی.خواجه همام الدین اشعار دلاویز و غزلهای شورانگیز دارد. ( حمداﷲ مستوفی ). عذوبت معانیش چون کرشمه شیرین شورانگیز. ( حبیب السیر ص 123 ). - خاطر شورانگیز ؛ خاطر مشتاق. و رجوع به خاطر شود. - طبع شورانگیز ؛ طبع جنون بار و فتنه انگیزو آشوبگر. و رجوع به طبع شود. - عشق شورانگیز ؛ عشق جنون بار. و رجوع به عشق شود.
معنی کلمه شورانگیز در فرهنگ عمید
۱. هیجان آور. ۲. فتنه انگیز.
معنی کلمه شورانگیز در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - فتنه انگیز . ۲ - محرک .
معنی کلمه شورانگیز در فرهنگ اسم ها
اسم: شورانگیز (دختر) (فارسی) (تلفظ: šurangiz) (فارسی: شورانگيز) (انگلیسی: shurangiz) معنی: ایجاد کننده ی هیجان، هیجان انگیز، ( در قدیم ) آشوب به پا کننده، فتنه انگیز
جملاتی از کاربرد کلمه شورانگیز
ز شورانگیز خالی گشته حاصل دانه اشکم که مرغ وصل هرگز گرد دام من نمیگردد
مرحبا ای مایه ی سودای من عشق شورانگیز روح افزای من
پس از آن دو تازش گازانبری دیگر از سوی ارتش انبوه صدهزارتنی روم نیروهای آرمنیوس را تارومارنمود. با این همه آرمینیوس با سخنانی شورانگیز مردان قبیلهها را برای بازسازی و آمادهشدن برای جنگ با رومیان انگیزاند. در جنگهای پس از آن هر دو سوی نبرد تلفات بسیاری دادند.
قالب فرسودهای را عشق شورانگیز کرد بود آن شورش که در آب و گلم آمد به یاد
در گاتاها زرتشت در جامه مرد خردمندی که خود را در یک مأموریت بزرگ میبیند، ظاهر میشود. او با قدمهای استواری به دنبال ایجاد تغییر است و به صورت شورانگیزی اطرافیان خود را به راستی فرا میخواند. او در این سرودهها، مردم را از پرستش دیوان که آنان را آفریده اهریمن و تباهکنندهٔ زندگی میبیند، بازمیدارد و به آنها وعدهٔ پیروزی نیکان را میدهد.
تشنگان ساغر لبریز عشق سرخوشان بزم شورانگیز عشق
افلاطون آثارش را به صورت محاوره و گفتگو تنظیم کردهاست. در بسیاری موارد افکار افلاطون از زبان سقراط بیان میشوند؛ اما این مسئله عمومیت ندارد. به نظر دورانت، یکی از مهمترین عواملی که فهم آثار افلاطون را دشوار میکند، آمیزش شورانگیز شعر و فلسفه و دانش و هنر است. خواننده همیشه نمیتواند بگوید که کدام بازیگر از قول افلاطون سخن میگوید و آیا آنچه میگوید حقیقت است یا مجاز؛ شوخی است یا جدّی.
غافلا جام حیات آمیز بین حالت مردان شورانگیزبین
. وی به دنبال آشنا شدن با زبان و ادبیات انگلیسی در بازگشت خود ابتدا نمایشنامه تاجر ونیزی اثر شکسپیر را با عنوان داستان شورانگیز بازرگان وندیکی ترجمه کرد و پس از آن نیز اتلو شکسپیر را با عنوان داستان غمانگیز اتللو مغربی در وندک به فارسی برگرداند.
عشق شورانگیز در هر جا نمک پاشی کند از دل صد پاره ما شور میگردد بلند
تا ببینی شور مدهوشان فروخوان ای جلال! در سماع عاشقان این شعر شورانگیز را
وه که آتش در جهان زد عشق شورانگیز من چون من اندر آتش افتادم جهانی گو مباش
اسکورسیزی معمولاً از بازیگرانی که قبلاً در فیلمهایش شرکت کردهاند استفاده میکند. به همین صورت ۹ فیلم با حضور رابرت دنیرو ساختهاست. بعد از شروع قرن بیست و یکم اسکورسیزی از بازیگر جوانتری، لئوناردو دیکاپریو، در فیلمهایش استفاده کرد؛ که حاصل این همکاری ۵ فیلم تا به امروز است. این همکاری به عنوان یکی از بهترین و شورانگیزترین همکاریهای سینمای معاصر بهشمار میآید.
وی همکاریهای متعددی با حسین علیزاده در زمینه همنوازی و اجرای کنسرت داشتهاست. او با علیزاده در آلبومهای شورانگیز، راز و نیاز، صبحگاهی، دلشدگان و همنوایی همکاری کرده و همچنین کنسرتهای بسیاری با علیزاده در اروپا و آمریکا اجرا کردهاست. ارشد تهماسبی کتابهایی در زمینۀ موسیقی ایرانی منتشر کرده و کاستها و سیدیهای متعددی نیز در این زمینه ارائه کردهاست. مهمترین فعالیت وی در سالهای اخیر ایجاد مرکزی برای معرفی ساز تار، به نام «جایگاه تار»، بودهاست. در این مرکز، سازهای قدیمی، وسایل شخصی استادان تارنواز، مضرابهای تارنوازان قدیم و اسناد تاریخی موسیقی ایران موجود است.
عشق شورانگیز عالم سوز باز آتش اندازد بخان و مان من
بی روی تو ای دل گسل درماندهٔ پایی به گل عطار شد شوریده دل از چشم شورانگیز تو