شاهرخ

معنی کلمه شاهرخ در لغت نامه دهخدا

شاهرخ. [ رُ ] ( ص مرکب ) ( مرکب از: شاه + رخ ) دارای رخساری چون شاه. شاه منظر. شاه سیما. که رخسارش همانند رخسار شاه است. ( از فرهنگ نظام ). بدیدار چون شاه. شکوهمند : و فرزین چرخ که ماه خوانند به شاهرخ از جمشید فلک که خورشید گویند کلاه برد. ( تاریخ طبرستان ).
نهانش همیداشت تا هفتسال
یکی شاهرخ گشت با فر و یال.فردوسی. || ( اِ مرکب ) نام دو مهره شطرنج. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). «شاه » نام یکی از مهره های شطرنج است و «رخ » نام مهره دیگری است. || شه رخی که در شطرنج میباشد و آن کشت دادن است بحریف بطرزی که ضرب بررخ او نیز واقع شود. ( غیاث اللغات ).
- شاهرخ خوردن ؛ آن است که کشت به شاه برسد که بضرورت از آنجا برخیزد و حریف رخ را بزند. ( بهار عجم ) :
نیست جم ورنه خجلتی میبرد
شاهرخ کو که شاهرخ می خورد.ظهوری.- شاهرخ زدن ؛ کشت دادن به حریف مهره شطرنج را :
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد.حافظ.|| کرگدن. ( ناظم الاطباء ). اما این معنی جای دیگر دیده نشد.
شاهرخ. [ رُ ] ( اِخ )پسر امیر تیمور گورکان. رجوع به شاهرخ میرزا شود.

معنی کلمه شاهرخ در فرهنگ عمید

رخ شطرنج، رخ.

معنی کلمه شاهرخ در فرهنگ فارسی

نام دو تن از خاندان خوقند:شاهرخ اول .۱ ( جل. حدود ۱۱۱۲ ه.ق ./حدود ۱۷٠٠ م . ).وی نسب خود را در فرغانه مستقل خواند و سلسله خوقند را تاسیس کرد. یا شاهرخ دوم . ( جل. ۱۱۸۴ ه.ق ./ ۱۷۷٠ م .- ف. ۱۱۸۴ ه. ق ./ ۱۷۷٠ م .? )
( اسم ) ۱ - رخ شطرنج . ۲ - کشت دادن شاه و زدن رخ .

معنی کلمه شاهرخ در فرهنگ اسم ها

اسم: شاهرخ (پسر) (فارسی) (تلفظ: šāh rox) (فارسی: شاهرخ) (انگلیسی: shah rokh)
معنی: شاه سیما، آن که چهره ای با هیبت و شکوه چون شاه دارد، دارای رخساری چون شاه، شاه منظر، ( در ورزش ) در شطرنج حرکت اسب هنگامی که به شاه حریف کیش دهد و رخ او را نیز به خطر اندازد، ( اَعلام ) ) ( = شاهرخ میرزا ) نام دو تن از شاهان ایران، شاهرخ افشار: شاه ایران [، قمری] از سلسله ی افشار و نوه ی نادرشاه، که به وسیله هواداران شاه سلیمان دوم صفوی دستگیر و کور شد [ هجری]، ولی به زودی از زندان نجات یافت و در خراسان به حکومت خود ادامه داد، در حالی که باقی ایران در دست شاهان زند و سپس آقا محمّدخان بود، سرانجام آقا محمّدخان او را دستگیر و شکنجه کرد و او را در راه تبعید به مازندران درگذشت، شاهرخ تیموری: شاه ایران [، قمری] پسر و جانشین امیر تیمور گورکانی، که در هرات به سلطنت نشست و پس از چندی تمام ایران و ماوراء النهر را زیر سلطه ی خود گرفت، ( در اعلام ) پسر امیر تیمور گورکان، نام پسر امیرتیمور پادشاه تیموری

جملاتی از کاربرد کلمه شاهرخ

نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ چه کنم؟ بازی ایام مرا غافل کرد
از اهل جاجرم و جاجرم از توابع بسطام است. اما مشارالیه سی سال در شیراز به سر برده. ارادت جناب شیخ نورالدین آذری طوسی را گزیده و در گوشهٔ انزوا خزیده. مثنوی گوی و چوگان به نام سلطان عبداللّه بن ابراهیم بن شاهرخ میرزا منظوم نموده. در سنهٔ ۸۸۴ وفات یافته. در مقبرهٔ خواجه حافظ شیرازی مدفون گردیده. این رباعی از اشعار اوست:
نکته جالب در رابطه با این فیلم این است که شاهرخ خان در پی سفر خود به آمریکا و برخورد غیرمنتظره پلیس فرودگاه با او به دلیل مسلمان بودنش، خود درخواست ساخت همچین فیلمی را می‌دهد.
خسروا بنده از اریکه ظلم شاهرخهای زفت خورد از پیل
چو خورشید دید از قضا شاهرخ ببامی رخ ماه آن ماهرخ
گفته می‌شود آجی بعد از چندین سال همسرش کاجول را از هرگونه همکاری با شاهرخ خان ستاره‌ی سینمای بالیوود منع کرده است.
شاهرخ‌خان‌ کش رود گردون پیاده در رکاب با فر فرزین نشیند چون بر اسب پیلتن
بنام کیسخرو پور شاهرخ آن را لقب نهادند آزادگان نیک‌سیر
ره دور از راه افتاده دور زده شاهرخ از شه افتاده دور
ای آن که به دهر نام تو شاهرخ است پیوسته ترا به حضرت شاه رخ است
اسمش میرقوام الدّین نصراللّه. در بدو حال ملازمت می‌نمود. مگر بر پیرزنی حکمی نوشته بود و محصل پیرزن را آزار کرده. گفت: ای قوام الدین از خدا شرم نمی‌کنی که بر چون من عجوزه ظلم روا می‌داری؟ این سخن بر دل وی اثر کرده، دوات و قلم خود را در زیر سنگ شکسته، تائب شد و رو به عبادت آوردو به خدمت مشایخ رسید. صاحب مقام عالی گردید. کتابی در طریقت تصنیف کرده مسمی به جنون المجانین است. کلمات بدیع و سخنان غریب در آن مندرج است. غرض، معاصر شاهرخ میرزا و ولادتش در سنهٔ ۷۳۴ و وفاتش در سنهٔ ۸۳۰ بوده. محمد عوفی با وی ملاقات نمود. این رباعی از اوست:
دیری نگذشت که شاهرخ میرزا، نواده نادر در ۱۱۶۱ ق در مشهد بر تخت سلطنت نشست و ابراهیم شاه و عادل شاه، هر دو مدعی حکومت را به قتل رساند.
شد در صف این بساط آفات با شاهرخی قرینه مات
آشوکا (به هندی: अशोक) فیلم هندی محصول سال ۲۰۰۱ میلادی است. در این فیلم شاهرخ خان و کارینا کاپور به ایفای نقش پرداخته‌اند.
فهرستی از اتابکان و امرای لر بزرگ و مدت حکومتشان در زیر آمده‌است. قابل ذکر است که اتابکان تا نیمه اول قرن نهم باقی بودند و آخرین آنها که غیاث الدین کاوس نام داشت به دست سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری برافتاد و سلسله ایشان منقرض شد.