سیراب

سیراب

معنی کلمه سیراب در لغت نامه دهخدا

( سیرآب ) سیرآب. ( ص مرکب ) سیراب.ضد تشنه یعنی کسی و چیزی که از آب سیر باشد. ( آنندراج ) ( غیاث ). ریان. ( منتهی الارب ) ( دهار ) :
ز تخم ستمکاره افراسیاب
نباید که تشنه شود سیرآب.فردوسی.خوی گرفته لاله سیرابش از تف نبید
خیره گشته نرگس موژانش از خواب خمار.( منسوب به فرخی ).زمین خشک شد سیرآب و باغ زرد شد اخضر
هوای تیره شد روشن جهان پیر شد برنا.مسعودسعد.ماه دوهفته ندارد قد و چشم و رخ و زلف
عرعر و نرگس سیرآب و گل سوری و آس.سوزنی.فردا به بهشت گشته سیرآب
در کوثر مصطفات جویم.خاقانی.نمک در دیده بیخواب میکرد
ز نرگس لاله را سیرآب میکرد.نظامی.چشمه مهتاب تو سردی گرفت
لاله سیرآب تو زردی گرفت.نظامی.چو سیرآب خواهی شدن ز آب جوی
چرا ریزی از بهر برف آبروی.سعدی.ترا حکایت ما مختصر بگوش آید
که حال تشنه نمیدانی ای گل سیرآب.سعدی.آری نیلی کز اوست سبطی سیرآب
خون شود آبش بکام قبطی ابتر.قاآنی. || تازه وآبدار. ( آنندراج ). شاداب :
هر سوءالی کز آن گل سیرآب
دوش کردم همه بداد جواب.عنصری.لؤلؤ سیراب اقاصی ثغور نواحی آن متبسم و از بوی گل... ( ترجمه محاسن اصفهان ).
دایم گل این بستان سیرآب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی.حافظ. || ( اِ مرکب ) غذایی است که از امعای حیوانات مثل بز و گوسفند با آب سازند و در آن سیر کنند و فقرا خورند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). اشکنبه. شکنبه. سختو :
بهر سیرآب و پاچه و سنگک
خویشتن را زنند بر چنگک.یحیی شیرازی ( از آنندراج ).یکی ببوی کباب من آمده سرمست
یکی ز کاسه سیرآب من شده مخمور.بسحاق اطعمه.
سیراب. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین. دارای 480 تن سکنه. آب آن از رودخانه کلنجین. محصول آنجا غلات ، سیب زمینی ، قلمستان. شغل اهالی زراعت ، قالی وجاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

معنی کلمه سیراب در فرهنگ معین

(ص مر. ) پُر آب ، سیر شده از آب ، طراوت و آبداری .

معنی کلمه سیراب در فرهنگ عمید

۱. سیرشده از آب، پرآب.
۲. تازه، با طراوت.

معنی کلمه سیراب در فرهنگ فارسی

سیرشده از آب، پر آب، سیری از آب، طراوت و آبداری
( صفت ) سیر گردیده از آب پر آب آبدار .
دهی است جزئ دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین .

معنی کلمه سیراب در دانشنامه عمومی

سیراب (رفسنجان). سیراب ( رفسنجان ) ، روستایی از توابع بخش کشکوئیه شهرستان رفسنجان در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان راویز قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

جملاتی از کاربرد کلمه سیراب

هست دنیا چون سرابی تشنه را تشنه کی سیراب گردد از سراب
ذره‌ای پیش لعل سیرابت چشمهٔ آفتاب آب نداشت
او از سال ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۰، طراحی، مهندسی صدا، صدابرداری، میکس و مسترینگ آثارِ متعدد نمایشی، کنسرت‌ها و آثار موسیقی را بر عهده داشت. آیدین الفت ۱۲ تیر سال ۱۴۰۰، آخرین اثر موسیقی خود، با نام «سیراب شدم» را با شعر، آهنگ و صدای خود منتشر کرد. در این قطعه که تنظیم آن بر عهدهٔ امید نیک‌بین بوده از صدای ساز صراحی، یکی از سازهای ابداعی محمدرضا شجریان، استفاده شده‌است.
یارب بحق آن گل سیراب تشنه لب کو را نصیبه کرب و بلا شد بکربلا
عرق بارست بر رخسار شرم آلود او صائب زشبنم این گل سیراب گردآلود می گردد
کوهستان جایی نیست که من آرزویم را برای رسیدن و داشتن سیراب کنم. بلکه معبدی است که من در آن مذهبم را عبادت می‌کنم.
جگر خاک نگردید ز طوفان سیراب مگر از دیده ما ابر تری برخیزد
رودهای عمده استان رود هاچال، رود سان خوان | سان خوان و دساگادرو می‌باشند که دره‌های حاصلخیز و مرکز استان را سیراب می‌کنند . رود سان خوان به مرداب گواناکاچه در جنوب شرق استان می‌ریزد .
رودخانه بفره به طول ۳۳ کیلومتر و شیب متوسط ۴/۴ درصد با خروج از دره‌های کوهستانی و سرسبز بفره از غرب روستای کیف و مزرعه باغشت عبور کرده و اراضی کشاورزی این مناطق را سیراب می‌سازد.
محله کشک (کوشک) که معنای آن در لغت به مفهوم قصر و کاخ است، کویی است یادگاری از دوران غازان خان ایلخانی. به دلیل همان داستان کوچ دادن مردم به سه کیلومتری شنب غازان، پس از به تخت نشستن و حفر قناتی به نام قنات «کوشک» که مزرعه و باغات قصر سلطان محمود غازان را سیراب می‌کرده، نهایتاً نامگذاری محل به همین نام بوده‌است.
مسعودی در مروج‌الذهب می‌گوید: سیستان دیار باد است و همان شهری است که گویند باد آنجا آسیاب‌ها را می‌گرداند و آب را از چاه کشیده، باغ‌ها را سیراب می‌کند و در همهٔ دنیا شهری نیست که بیشتر از آن‌جا از باد سود برد و خدا داناتر است.
مهم‌ترین دلیل خشک شدن و پژمرده شدن برگ‌ها می‌تواند آبیاری ناکافی باشد. طی هفته چندین بار باید گیاه و خاک آن کاملاً سیراب شوند.
رودهای بزرگ و کوچک از کوه‌های اینجی قارا سرچشمه می‌گیرند و در انتها زمین‌های خشکرود را سیراب می نمایند.
بگو بیاید و بنشاند از جگر تابت کند ز آب به هنگام مرگ سیرابت
هرکس آن بخت ندارد که سوی آب حیات برود همچو خضر تشنه و سیراب آبد
گر نگرید قلم «نظیری » را ابر سیراب نم برون ندهد
تشنه گان را ز لب خود دم آبی ندهی گرچه سیرابتر از لعل و گهر می‌آیی
اماسیه یا اماصیه در زمان سلجوقیان از مراکز حکومت آن‌ها شمرده می‌شد. مستوفی نقل می‌کند که سلطان علاءالدین کیقباد آن‌را دوباره بنا کرده است. ابن بطوطه که از آنجا عبور کرده گوید که شهری بزرگ است دارای کوچه‌های گشاد و بازارهای نیکو و اطرافش باغات خرم وجود دارد که از چرخاب‌های کنار رودخانه سیراب می‌شود. در زمان ابن بطوطه این شهر به سلطان بین‌النهرین تعلق داشته و ساکنین آن شیعه‌ی متعصب بوده‌اند.
زبان العطش گویی شود هر موج سیرابش اگر زخم شهیدان تو از بحر آب بردارد
رود لیمای در بین استان ریو نگرو و استان نئوکن جاری است. رود ریو نگرو منبع آبی عمده‌ای است که دشت‌های کم آب استان را سیراب می‌کند . غالب مساکن و کشتزارها در دره‌ها شکل گرفته‌اند . این دره‌ها به سه بخش آلتو واله (غرب)، واله مدیو (مرکز) و واله اینفریور (شرق) تقسیم می‌شود .