سور
معنی کلمه سور در لغت نامه دهخدا

سور

معنی کلمه سور در لغت نامه دهخدا

سؤر.[ س ُءْرْ ] ( ع اِ ) نیم خورده و پس مانده اطعمه و اشربه. ( برهان ). بقیه چیزی و پس خورده. ( منتهی الارب ). نیم خورده و پس خورده. ( غیاث ). نیم خورده. ( جهانگیری ).
سور. ( اِ ) اوستا «سوئیریا» ( صبحگاهی ، روزانه )، پهلوی «سور» ( چاشت صبح ، طعام )، بلوچی عاریتی و دخیلی «سیر» ( عروسی ، نامزدی )، شغنی «سور» ( ضیافت جشن عروسی ). در لهجه زردشتیان ایران «سور» به معنی عروسی «مجله پشوتن سال اول شماره 5 ص 16 ح 11». ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).هنگامه. جشن. طوی. مهمانی. عروسی. ( برهان ). مهمانی.( منتهی الارب ). مهمانی و جشن و عروسی و مانند آن. ( فرهنگ رشیدی ). جشن. شادی. عروسی. ( غیاث ) :
سوری تو جهان را بدل ماتم سوری
زیرا که جهان را بدل ماتم سوری.لبیبی.اکنون سور است و مردم آید بسیار
کار شگرف است و صحن ساخته کاچار.نجیبی.زمان چون ترا از جهان کرد دور
پس از تو جهان را چه ماتم چه سور.فردوسی.ز تو چشم آهرمنان دور باد
دل و جان تو خانه سور باد.فردوسی.یکی سور فرمود کاندر جهان
کسی بیش از آن خود نکرد از مهان.فردوسی.نیکو مثلی زده ست شاها دستور
بز را چه به انجمن کشند و چه بسور.فرخی.اندر آن کشور کو تیغ برآرد ز نیام
کس نپردازد یک روز بسور از ماتم.فرخی.ز بهر سور ببزم تو خسروان جهان
همی زنند شب و روز ماه بر کوهان.عنصری.میان ما نه عقدی نه نکاحی
نه آئین عروسی و نه سوری.منوچهری.در آن سور عروسی پنج و شش ماه
نشسته شادمان در کشور شاه.( ویس و رامین ).ز گلشن بباغ آمد از بهر سور
بشد خیره چون دید جم راز دور.اسدی.گر تو سوی سور میروی رو
روزت خوش باد و سعی مشکور.ناصرخسرو.گویی که بسور اندرم ولیکن
از دور نمایدت سور ماتم.ناصرخسرو.شگفت نیست از این سور و جشن خرم و خوش
ز چوبها گل روید ز سنگها شمشاد.مسعودسعد.فرزند من آنکه سور من شیون اوست
از صحت من سور بر او شیون شد.سوزنی.ز لب صفرای من بشکن میندیش
که سور هیچکس ماتم نگردد.

معنی کلمه سور در فرهنگ معین

(سُ وَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سوره .
[ په . ] (اِ. ) ۱ - جشن ، ضیافت . ۲ - عروسی .
[ ع . ] (اِ. ) دیوار گرداگرد شهر. ج . اسوار و سیران .
(سُ ) [ ع . سؤر ] (اِ. ) پس ماندة طعام و شراب . (?(سور (ص . ) = سول : اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
(اِ. ) درختی است از ردة مخروطیان که دارای برگ های سوزنی طویل و همیشه سبز است . بیش از هزار سال عمر می کند. پوست این درخت قرمز و میوه هایش نیز قرمز تند و بیضی شکلند. چوبش نیز قرمز و زود صاف و پرداخت می شود. پاجوش های این درخت را معمولاً برای تکثیر به کار م

معنی کلمه سور در فرهنگ عمید

درختی پیوسته سبز، از ردۀ مخروطیان، دارای برگ های فلسی و میوۀ کوچک سرخ رنگ که چوب آن نیز سرخ رنگ است و در مبل سازی به کار می رود.
بارۀ شهر، دیوار دور شهر.
= سوره
۱. مهمانی، بزم، جشن: خوان کشید او را کرامت ها نمود / آن شب اندر کوی ایشان سور بود (مولوی: ۸۲۱ ).
۲. (اسم مصدر ) خوشی، شادی.
۱. اسب یا استر یا خر که خط سیاهی در پشت او از یال تا دمش کشیده شده باشد. &delta، برخی مردم آن را خوش یمن نمی دانند و به این سبب می گویند «سور از گله دور».
۲. انسان یا حیوانی که از دیگران برمد و دوری کند.
۳. رنگ سرخ.
۴. رنگ خاکستری.

معنی کلمه سور در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دیوار گرداگرد شهر باره جمع : اسوار سیران . ۲ - الفاظی که مقدار و چندی حکم را تعیین کنند چنانکه بعضی مردم کاتبند . یا هر چه مردم بود حیران بود . لفظ بعضی و هر چه را که مقدار حکم را تعیین میکند سور خوانند .
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد

معنی کلمه سور در فرهنگ اسم ها

اسم: سور (دختر) (فارسی) (تلفظ: sur) (فارسی: سور) (انگلیسی: sur)
معنی: خوشی و شادمانی، سرور، ( در گیاهی ) درختی همیشه سبز از خانواده ی سرو با برگ های سوزنی، پوست قرمز و تنه ی خمره ای شکل، [این واژه با کلمه ی سوَر جمع سوره ( سوره های قرآن ) هم نویسه است]

معنی کلمه سور در دانشنامه عمومی

سور (دیاربکر). سور ( به ترکی استانبولی: Sur ) یک منطقهٔ مسکونی در ترکیه است که در استان دیاربکر واقع شده است.
سور (فرانسه). سور ( به فرانسوی: Sèvres ) یک کمون ( فرانسه ) در جنوب غربی پاریس، فرانسه و در ۹ کیلومتری از مرکز شهر پاریس واقع شده است. سور ۳٫۹۱ کیلومتر مربع مساحت و ۲۳٬۵۷۲ نفر جمعیت دارد.
شهرهای ولفلبوتل و مونت پراسپکت، ایلینوی خواهرخوانده های سور ( فرانسه ) هستند.
سور (مجارستان). سور ( به مجاری: Szűr ) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در ناحیه موهاچ واقع شده است.
معنی کلمه سور در فرهنگ معین
معنی کلمه سور در فرهنگ عمید
معنی کلمه سور در فرهنگ فارسی
معنی کلمه سور در فرهنگ اسم ها

معنی کلمه سور در دانشنامه آزاد فارسی

سُور
(در لغت به معنی دیوار تعیین کنندۀ حدود شهر های قدیم) در اصطلاح منطق لفظی که پیش از موضوع، می آید و کمیّت افراد موضوع را تعیین می کند. مثل «هر» در قضیۀ «هر انسانی حیوان است» و «بعض» در قضیۀ «بعض انسان ها نویسنده هستند». به قضیه ای که دارای سور است، مسوّره و محصوره می گویند.

معنی کلمه سور در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سور: واحد متشکل از آیات قرآن کریم که- جز در یک مورد- با بسمله آغاز می‏گردند. از احکام آن در باب صلات سخن گفته‏اند.
بسمله در آغاز سوره، جزء سوره است و آیه مستقلی به شمار می‏رود؛ از این رو، قرائت آن با سوره در نماز واجب است. سوره های ضحی و شرح و نیز فیل و قریش سوره‏های «ضحی‏» و «شرح» و نیز «فیل» و «قریش» یک سوره به شمار می‏روند؛ از این رو در نماز، اکتفا به یکی از آن دو جایز نیست، بلکه در یک رکعت باید هر دو خوانده شوند. این قول، مشهور میان قدما است؛ بلکه به اکثر فقها؛ بلکه مشهور و بلکه اتفاق آنان نسبت داده شده است. لیکن گروهی از متأخران، هر کدام از آن دو را سوره‏ای مستقل دانسته‏اند. البته جمع بین آن دو- حتی بنابر قول به تعدد- در قرائت یک رکعت از نماز بنابر قول مشهور، واجب است. گر چه بعضی، جمع را نیز واجب ندانسته‏اند. در اینکه در صورت قرائت آن دو، قرائت بسمله دوم واجب است یا نه، اختلاف است. قرائت یک سوره کامل پس از حمد قرائت یک سوره کامل پس از حمد در نمازهای واجب، با وسعت وقت، واجب، و در نمازهای مستحب، مستحب است؛ خواندن سوره های دارای سجده واجب در نماز جز سوره های دارای سجده واجب که بنابر قول مشهور، قرائت آنها در فرائض جایز نیست؛ لیکن در نوافل جایز است و پس از قرائت آیه سجده، سجده می‏کند.
[ویکی الکتاب] معنی سُورٍ: دیوار دور یک مکان - حصار
معنی سُوَرٍ: سوره ها( سوره : پارهای از کلمات و جملهبندیهایی است که همه برای ایفای یک غرض ریخته شده باشد)
معنی صُّورِ: بوق - شیپور (نفخ صور - دمیدن در بوق کنایه است از اعلام مطلبی را که باید همگی عملی کنند به جمعیت انبوهی چون لشکر ، مثل اینکه همگی در فلان روز و فلان ساعت حاضر خارج شوند)
ریشه کلمه:
سور (۱۷ بار)
[ویکی فقه] سور (ابهام زدایی). واژه سور ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • سور (فقه)، سور (به ضم سین و واو)، واحد متشکل از آیات قرآن کریم و دارای کاربرد فقهی و قرآنی• سور (منطق)، سور (به ضم سین و فتح واو)، یکی از اصطلاحات علم منطق به معنای ادات بیان کننده کمیت افراد موضوع
...
[ویکی فقه] سور (فقه). سور (به ضم سین و واو)، واحد متشکل از آیات قرآن کریم که - جز در یک مورد- با بسمله آغاز می گردند. از احکام آن در باب صلات سخن گفته اند.
بسمله در آغاز سوره، جزء سوره است و آیه مستقلی به شمار می رود؛ از این رو، قرائت آن با سوره در نماز واجب است.
سوره های ضحی و شرح و نیز فیل و قریش
سوره های «ضحی » و «شرح» و نیز «فیل» و «قریش» یک سوره به شمار می روند؛ از این رو در نماز، اکتفا به یکی از آن دو جایز نیست، بلکه در یک رکعت باید هر دو خوانده شوند. این قول، مشهور میان قدما است؛ بلکه به اکثر فقها؛ بلکه مشهور و بلکه اتفاق آنان نسبت داده شده است. لیکن گروهی از متأخران، هر کدام از آن دو را سوره ای مستقل دانسته اند. البته جمع بین آن دو- حتی بنابر قول به تعدد- در قرائت یک رکعت از نماز بنابر قول مشهور، واجب است. گر چه بعضی، جمع را نیز واجب ندانسته اند. در اینکه در صورت قرائت آن دو، قرائت بسمله دوم واجب است یا نه، اختلاف است.
قرائت یک سوره کامل پس از حمد
قرائت یک سوره کامل پس از حمد در نمازهای واجب، با وسعت وقت، واجب، و در نمازهای مستحب، مستحب است؛
خواندن سوره های دارای سجده واجب در نماز
...
[ویکی فقه] سور (منطق). سور (به ضم سین و فتح واو) در لغت به معنای دیوار گرداگرد شهر و حصار است، و در اصطلاح منطق، اداتی است که به وسیله آن کمیت افراد موضوع بیان می شود. قضیه ای که شامل این ادات است را «مسوره» یا «محصوره» می نامند. در علوم فقط قضایای محصوره متداول و معتبرند، و سایر اقسام (شخصیه، طبیعیه و مهمله) در علوم کاربرد ندارند.
در منطق اسلامی لفظ سور را در متون مختلف می بینیم. برای نمونه داریم:«و اما چون موضوع کلی بود، از دو بیرون نبود... یا پیدا کرده بود چندی حکم و این را محصوره خوانند، و لفظ پیداگر را سور خوانند.» «و لفظ همه و بعضی را که مقدار حکم تعیین کنند سور خوانند و بعضی محصوره را مسوره خوانند.»
اقسام سور
سور به دو نوع «کلی» و «جزئی» تقسیم می شود. قضایای محصوره بر اساس کمیت موضوع و کیفیت حکم (سلب یا ایجاب) به چهار نوع تقسیم می شوند: «موجبه کلیه»، «سالبه کلیه»، «موجبه جزئیه» و «سالبه جزئیه» و برای هر کدام از آن ها سورهای خاصی استفاده می شود.
سور در قضایای حملیه
سور در قضایای حملیه نشان دهنده کمیت افراد موضوع است.
← سور کلی
...
[ویکی فقه] سور(منطق). سور در لغت به معنای دیوار گرداگرد شهر و حصار است، و در اصطلاح منطق، اداتی است که به وسیله آن کمیت افراد موضوع بیان می شود. قضیه ای که شامل این ادات است را «مسوره» یا «محصوره» می نامند. در علوم فقط قضایای محصوره متداول و معتبرند، و سایر اقسام (شخصیه، طبیعیه و مهمله) در علوم کاربرد ندارند.
در منطق اسلامی لفظ سور را در متون مختلف می بینیم. برای نمونه داریم: «و اما چون موضوع کلی بود، از دو بیرون نبود... یا پیدا کرده بود چندی حکم و این را محصوره خوانند، و لفظ پیداگر را سور خوانند.» «و لفظ همه و بعضی را که مقدار حکم تعیین کنند سور خوانند و بعضی محصوره را مسوره خوانند.»

معنی کلمه سور در ویکی واژه

(جمع): اسوار، سیران؛ جشن، ضیافت، عروسی، در شاهنامه میهمانی و پذیرایی ولی تعابیر دیگری هم دارد. بریدی یکی راه دشوار و دور ..... خریدی چنین رنج ما را به سور (شاهنامه)
سُوْر: در گویش گنابادی یعنی ناآرام، وحشی، آماده به فرار، غیر اهلی، سرکش.
دیوار گرداگرد شهر، حصار.
(قدیم): فعل راندن، حرکت دادن اسب، الاغ، گاری، ارابه و در زمان حاضر دوچرخه، موتورسیکلت، ماشین و غیره.
ماشینه دالِه دالِه سور گِسْسه.
اتومبیل را عقب عقب بران بَره.

جملاتی از کاربرد کلمه سور

فتاده گرگ را با میش در ایام او وصلت صدای نغمهٔ سور است و آواز نی چوپان
بوی گل بهر مشامست ای دلیر جای آن بو نیست این سوراخ زیر
سوی سوراخی که نامش گوشهاست تا بباغ جان که میوه‌ش هوشهاست
مطففین نام سوره‌ای مکی است و دارای ۳۶ آیه‌است.
من بدین دولت به‌ شعر از عنصری کمتر نیم تو بسی افزونی از سوری به ‌احسان و نوال
زخم ما را هر شکرخندی نمی آرد به شور بر نمکدان قیامت می زند ناسور ما
بر طلعت تو سورهٔ کوثر را بر دشمن تو سورهٔ ماعون را
سوره هایش همه قصار و طوال قصرها زان بهشت فرخ فال