سند
معنی کلمه سند در لغت نامه دهخدا

سند

معنی کلمه سند در لغت نامه دهخدا

سند. [ س َ / س ِ ] ( اِ ) سرگین انسان که بغایت سطبر و سخت و گنده باشد. ( غیاث ). سنده. || در بیت ذیل این کلمه آمده است و البته بفتح سین معجمه است ، چه فردوسی همه جا هند ( نام مملکت ) را بفتح هاء می آورد، لکن معنی آن معلوم من نشد. نسخه خطی متعلق به نویسنده و چ بروخیم و چ مهل و فولرس و کلکته بیت را دارد و همه جا صورت بیت یکسان است : وقتی بهرام از خود رسولی می کند و بدربار شنگل می رود شاه از مردانگی و جلدی او در گمان می شود و می گوید بی گمان توبرادر شاهی : بدو گفت بهرام کای شاه هند
فرستادگان را مکن نام سند
نه از تخمه یزد گردم نه شاه
برادرش خوانیم باشد گناه.فردوسی.و معینی که در لغت نامه ها به کلمه سند داده اند در اینجا بی محل است و ظاهراً سند، نام کردن کسی را بدل کردن نام او یا خاندان اوست یا نسبت کردن او بغیر پدر و شاید اینکه سند را بکسر سین ضبط کرده اند برای این است که هند را بکسرتصور میکرده اند. و معنی حرامزاده هم که به کلمه سند داده اند از همین جا نشأت کرده و در آن صورت باید گفت سند بفتح سین است نه کسر آن و به معنی حرامزاده نیست ، بلکه نسبت کردن بغیر پدر است. ( یادداشت مؤلف ).
سند. [ س ِ ] ( اِ ) حرام زاده و آن طفلی باشد که از سر راه برمیدارند و به عربی لقیط گویند. ( برهان ). کوی یافت. حرامزاده. ( مهذب الاسماء ) ( فرهنگ رشیدی ) ( غیاث ). زنیم. ( نصاب الصبیان ). سندره. ناپاک زاده. دعی. ( یادداشت مؤلف ). سندره. سنداره.ناپاک زاده. ناپاک زاد. داغول. ( جهانگیری ). بچه ای که از راه پیدا کرده باشند. مقابل پاک زاده :
ای سند چو استر چه نشینی تو بر استر
چون خویشتنی را نکند مرد مسخر.منجیک.آن سگ ملعون برفت این سند را از خویشتن
تخم را مانند باشنگ ایدرش بر جای ماند.منجیک.سپه را به آئین نوشیروان
همی راند این سندتیره روان.فردوسی.کراکس ندانستی از بوم هند
که او پاکزاد است اگر نیزسند.اسدی.شناسند یکسر همه هند و سند
که هستی تو درگوهر خویش سند.اسدی.- ابناءالدهالیز ؛ سندان که از کوی برگیرند. ( مهذب الاسماء ).
- تخم سند ؛ تخم حرام و این در خور و بیابانک امروز نیز متداول و در تداول خراسان نوعی دشنام و فحش بشمار میرود و به عربی منبوذ است. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه سند در فرهنگ معین

(س ) (اِ. ) بچه ای که از سر راه بردارند، حرامزاده .
(سَ نَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - چیزی که به آن اعتماد کنند. ۲ - نوشته ، مدرک ، ج . اسناد.

معنی کلمه سند در فرهنگ عمید

بچه ای که از سر راه بردارند، کسی که پدر و مادرش معلوم نباشد، حرا م زاده: ای سند چو استر چه نشینی تو بر استر / چون خویشتنی را نکند مرد مسخر (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۲۷ ).
۱. چیزی که به آن اعتماد کنند.
۲. (حقوق ) نوشته ای که وام یا طلب کسی را معین سازد یا مطلبی را ثابت کند.

معنی کلمه سند در فرهنگ فارسی

جزایریست در ناحیه مالزی در اقیانوس کبیر واقع در جنوب آسیا که از شبه جزیره مالاکا تا جزایر ملوک امتداد دارد و مهمترین جزیره های آن عبارتند از:سوماترا جاوه ( این دو جزیره بواسطه تنگه سوند از هم جدا شده اند ) مادورا بانگکا بیلتون بالی لمبک سومباوا فلورس تیمور .
چیزی که به آن اعتمادکنند، نوشتهای ثابت کنندچیزی
( اسم ) بچه ای که از سر راه بردارند حرامزاده .
بن علی مامونی مکنی به ابوالطیب منجم معاصر مامون عباسی است .

معنی کلمه سند در فرهنگستان زبان و ادب

{document , doc.} [علوم کتابداری و اطلاع رسانی] هرنوع دبیزه ای که وجه حقوقی یا تاریخی یا سازمانی آن غالب باشد

معنی کلمه سند در دانشنامه عمومی

سند (رود). رود سِند یا ایندوس یا مهران ( به انگلیسی: Indus River ) رودخانه بزرگی است که از فلات تبت سرچشمه گرفته و پس از عبور از منطقه جامو و کشمیر، گلگیت و بلتستان بخش میانی پاکستان را پیموده و در نزدیکی بندر کراچی به دریای مکران می پیوندد.
سند طولانی ترین و پرآب ترین رود پاکستان و یکی از سه رود بزرگ شبه قاره هند است ( رودهای دیگر رود گنگ و براهما پوترا است ) طول آن ۳٫۱۹۰ کیلومتر، حوضه آب ریز آن ۱ میلیون و ۱۶۵ هزار کیلومتر مربع و جریان آب سالیانه به طور میانگین ۲۰۷ کیلومتر مکعب است.

معنی کلمه سند در دانشنامه آزاد فارسی

سَنَد (رایانه)
کار انجام شده توسط برنامه کاربردی که اگر در دیسک ذخیره شود، نام فایل منحصر به فردی برای آن درنظر گرفته می شود تا به وسیله آن قابل بازیابی باشد. در حالت کلی، اسناد فقط به فایل های برنامه های واژه پردازی گفته می شوند. در حالی که از نظر رایانه داده ها چیزی جز مجموعه ای از کاراکترها نیستند، بنابراین یک کاربرگ و یا یک تصویر نیز مانند یک نامه یا گزارش، سند (مدرک) محسوب می شود. در محیط رایانه های مکینتاش، هر کاری که کاربر به عنوان یک فایل جداگانه ذخیره و نامگذاری می کند، سند نامیده می شود.

معنی کلمه سند در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سند، از اصطلاحات درون حدیثی در علم حدیث بوده و به زنجیره راویان حدیث که متن را از معصوم خبر می دهند، اطلاق می گردد.
محقق مامقانی در تعریف آن نوشته است: «سند همان طریق متن، یعنی گروهی از راویان است». بعضی از معاصران گفته اند: «سند، همان طریق متن است و مقصود از آن در این جا، مجموعه راویان است که هریک از دیگری نقل می کند تا به صاحب روایت برسد». شیخ بهایی می نویسد: «سند حدیث، همان سلسله و زنجیره راویان است، که متن حدیث را به معصوم می رساند».
معنای لغوی
آن گونه که از لغت و کلام لغت شناسان برمی آید، «سند» به معنای «تکیه گاه» است، و طریق روایت را سند می نامند؛ چرا که علما بر اساس سند، روایت می کنند، و راویان حدیث، بر سند تکیه کرده و طریق روایت را ملاک صحت و ضعف آن قرار داده اند؛ بر این اساس، سند روایت برگرفته از معنای لغوی است. ناگفته نماند، که بعضی از علمای درایه، مانند «ابن جماعه» (متوفای ۷۳۳ ه . ق.)، احتمال داده اند، که سند در روایت، گرفته شده از سند به معنای قسمت های بلند و مرتفع دامنه کوه است: قال ابن جماعه: و اخذه اما من السند و هو ما ارتفع و علا من سفح الجبل لان المسند یرفعه الی قائله، او من قولهم فلان سند ای معتمد، فسمی الاخبار عن طریق المتن سنداً لاعتماد الحفاظ فی صحه الحدیث و ضعفه الیه. وی نیز گفته است: «مسند»، یعنی محدثی که سند را نقل می کند و حدیث را با ذکر راویان نام می برد، تا به معصوم (علیه السّلام) متصل شود.محقق مامقانی، این وجه تسمیه ابن جماعه را نقد کرده و می گوید: «کاری که محدث و مسند می کند، اسناد و اخبار و انتساب و استناددادن است؛ در حالی که سند، معنای جامدی دارد.»
معنای اسناد
بعضی، معنای سند و اسناد را یکی دانسته اند؛ بنا براین، اختلاف در این مساله مبنایی خواهد بود. یکی از معاصران می گوید: «اسناد، از دیدگاه امامیه عبارت از رساندن حدیث به گوینده آن، یعنی پیامبر یا امام و از دیدگاه عامه، رساندن حدیث به پیامبر و صحابی و تابعی است.گاهی از باب اطلاق مصدر بر اسم جامد، اسناد بر سند نیز اطلاق می گردد؛ گرچه محدثان، سند و اسناد را به یک معنا به کار می برند؛ مثل اطلاق محدث عاملی در وسائل الشیعه در قول خودش که می گوید: (و بهذا الاسناد) یعنی راهی که انسان را به متن حدیث می رساند؛ بنابر این، اسناد و سند، خود راویان حدیثند.
← کلام محقق داماد
...
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
. سَنَد (به فتح س - ن) به معنی تکیه گاه است مثل دیوار و ستون. مُسَنَّدَه: تکیه داده شده یعنی: اگر چیزی گویند به سخن آنها گوش فرا دهی گویی آنها چوبهای تکیه داده به دیوار اند، علّت این تشبیه در «خشب» گذشت. در نهج البلاغه خطبه 224 آمده «فَالسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ الْمُشَیَّدَةِ... الصُّخُورَ وَ الْاَحْجارَ الْمُسَنَّدَةَ» این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است .

جملاتی از کاربرد کلمه سند

چنین گفت کز هند و کشمیر و سند زمینست پرگرز و چینی پرند
چو در وفای توام، بر دلم جفا مپسند که پیش اهل وفا شرمسار خواهی شد
دل تو غیر جفا نپسندد باکس آیین وفا نپسندد
اگر جای دگر مسند کند غم دلم چون آستین خانه باشد
چو آمد بدان لشکر مرز هند ز لشکر نبودش یک از صد پسند
مر مرا آنچه نخواهی که بخری مفروش بر تنم آنچه تنت را نپسندی مپسند
بدو گفت آری پسندیده‌ام به جان و به دل هست چون دیده‌ام
گمانم بود خط او دل پسند بگفت این و بگسیخت از عقد بند