سدره

سدره

معنی کلمه سدره در لغت نامه دهخدا

سدره. [ س ُ رَ / رِ ] ( اِ )پیراهنی است سفید و ساده و گشاد که تا بحد زانو میرسد، بی یخه و با آستینهای کوتاه میباشد، چاکی در وسط دارد که تا به انتهاء سینه میرسد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته نامزد بکیسه کرفه ( ثواب )، این کیسه نشانه ای از گنجینه پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک شمرده میشود. ( خرده اوستا ص 60 ). قباچه. نوعی جامه است. ( لسان العجم ص 111 ). ستره. صدره :
ای صورت بهشتی در سدره بهایی
هرگز مباد روزی از تو مرا جدایی.فرخی.سدره شده صدره پیراهنش
عرش گریبان زده در دامنش.نظامی.گویهای سدره ات تسبیح و خیرات و حسان
گوشه های دامنت سجاده روح الامین.سلمان ساوجی.فاخته گون سدره ببر کرده تنگ
دوخته بر سدره سجاف دورنگ.جامی.
سدره. [ س ِ رَ] ( اِخ ) درخت کُنار است بالای آسمان هفتم که منتهای اعمال مردم است و آن را سدرةالمنتهی گویند و حد رسیدن جبرئیل همانجا است. ( آنندراج ) ( غیاث ) :
سدره و فردوس مزخرف شود
چون بزنندش بصحاری خیام.ناصرخسرو.جبرئیل آمده ز سدره برش
بود سوگند صعب حق بسرش.سنایی.طاوس ملائک بنوا مدح تو خواند
اندر فنن سدره چو قمری و چو دراج.سوزنی.ستر اعلی جلال دنیی و دین
که اگر سوی سدره رای آرد.انوری ( دیوان چ سعید نفیسی ص 375 ).از اوج آسمان بسر سدره بگذرم
وز سدره سر بگلشن رضوان برآورم.خاقانی.بسفر شد کجا بباغ بهشت
طوبی و سدره سایه گستر اوست.خاقانی.چو رفرف بر رف طوبی علم زد
وز آنجا بر سر سدره قدم زد.نظامی.سراپرده بسدره سرکشیده
سماطینی بگردون برکشیده.نظامی.چنان گرم در تیه قربت براند
که بر سدره جبریل از او بازماند.سعدی.منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سرو روان اینهمه نیست.حافظ.رجوع به سدرةالمنتهی شود.
- سدرةالمنتهی . رجوع بهمین ماده شود.
- سدرةالنبی ؛ درختی است که از معجزه آنحضرت ( ص ) دو شق شده بود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
سدره. [ س َ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در 28 هزارگزی شمال باختری اهواز و 2 هزارگزی جنوب راه شوسه اهواز - سوسنگرد، کنار کرخه کور. هوای آنجا گرم و دارای 180 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و رود کرخه تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفه بنی صالح می باشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

معنی کلمه سدره در فرهنگ معین

(س رَ یا رِ ) [ ع . سدرة ] (اِ. ) یک درخت سدر.
(سُ رِ یا رَ ) (اِ. ) پیراهن سفید بی آستین که زردشتیان زیر لباس پوشند.

معنی کلمه سدره در فرهنگ عمید

= سدرة المنتهی
پیراهن بی آستین با یخۀ گشاد که از ململ سفید دوخته می شود و زردشتیان آن را در زیر لباس بر تن می کنند.

معنی کلمه سدره در فرهنگ فارسی

( اسم ) واحد سدر یک درخت سدر . یا سدره منتهی . سدره المنتهی .
ده کوچکی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند - واقع در ۳۷ هزار گزی جنوب خاوری خوسف و ۵ هزار گزی شمال خاوری گل فریز هوای آن معتدل - و دارای ۱۱ تن سکنه است .

معنی کلمه سدره در دانشنامه عمومی

سدره (لیبی). سدره ( به عربی: میناء السدرة النفطی ) یک منطقهٔ مسکونی در لیبی است که در استان سرت واقع شده است. سدره ۹٬۱۸۶ نفر جمعیت دارد و ۱۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

معنی کلمه سدره در دانشنامه آزاد فارسی

سُدْرَه
پیراهن سفید، گشاد و بلند و نخی که پسران زردشتی هنگام رسیدن به ۱۵ سالگی می پوشند. این پیراهن آستین کوتاه و بی یقه است و در جلوی سینۀ آن کیسه ای کوچک دوخته می شود. کمربند ویژه ای به نام «کُسْتی» روی سدره بسته می شود. گاهی به این کُسْتی، «زنّار» هم می گویند.

معنی کلمه سدره در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سِدْرَةِ: یک درخت سدر
معنی صَدْرَهُ: سینه او
ریشه کلمه:
سدر (۴ بار)

معنی کلمه سدره در ویکی واژه

سدرة
یک درخت سدر.
پیراهن سفید بی آستین که زردشتیان زیر لباس پوشند.

جملاتی از کاربرد کلمه سدره

گشاد بال همائی زاوج سدره قدرت که زد فلک چو کبوتر برش زشوق معلق
سدره و طوبی ثنای ترا طوطی خاطر من آراید
به آستان تو باشد همیشه میل دلم بدین سبب زبر سدره آشیان دارم
از سرو و صنوبر بگذر سدره و طوبی مانند به آن قامت موزون نه و هرگز
ابو سدره یک منطقهٔ مسکونی در قطر است که در شهرداری الشحانیه واقع شده‌است.
اصول دین زرتشتی شرط‌های اصلی خداباوری زرتشتی و دین‌آور بودن است. هر فرد زرتشتی می‌باید در زمان سدره‌پوشی با خرد و اندیشه خود به اطمینان به این اصول ایمان آورده باشد و آن را در طول زندگی مذهبی خود در نظر داشته باشد. دین زرتشتی بر نُه اصل استوار است که به‌ترتیب عبارت‌اند از:
قدم صد ره از سدره برتر زنم دم از مدح ساقی کوثر زنم
غنچه حاش نقد هشت نان سینش از شاخ سدره داده نشان
ای نگین و افسرت را جرم زهره واسطه وی همای همتت را شاخ سدره آشیان
مهمیز شوق چون بزند بر براق عشق از سدره نطع سازد و از عرش متکا
ما طایر سدره آشیانیم بالای زمین و آسمانیم
زانچه در وصف قد سدره و طوبی گویند نکته ای نیست که در قامت دلجوی تو نیست
قسم به ستاره چون فرومی‌رود[که] به راستی هم‌نشین شما گمراه نیستاو از هیچ سخن نمی‌گویدنیست به غیر از وحیو موجودی قدرتمند به او آموخته‌استصاف ایستاد، آنگاه که در بالاترین افق بود، سپس نزدیک شد و فرود آمدو او [به اندازه] دو کمان یا کمتر، فاصله داشت.[آنگاه] او به بنده‌اش وحی کرد، آنچه وحی کرده‌است.دل از آنچه دیده، دروغ نگفت.پس آیا با او دربارهٔ آنچه دیده مخالفت می‌کنید؟او یک بار دیگر او را دید،در نزدیکی سدرة المنتهی که نزدیک جنه‌الماوی است، آنگاه که سدره پنهان شده بود، توسط آنچه پنهانش کرده بود.آنچه دید گمراه نشداو برخی از بزرگ‌ترین نشانه‌های خدایش را دید.