معنی کلمه ساسی در لغت نامه دهخدا
چه خیزد ز اول ملکی که در پیش دم آخر
بود ساسی و بی سامان چه ساسانی چه سامانی.سنائی.خاک پاشان دیگرند و بادپیمایان دگر
کی توان مر ساسیان را تخم ساسان داشتن.سنائی.همه ساسی نهاد و مفلس طبع
باز در سر فضول ساسانی.سنائی.پس مردمان زبان به عیب این ساسان [ ساسان بن بهمن ] نشر کردن و دنأت همت او را شرح دادن دراز کردند... والی یومنا هذا هر فرومایه را که عیب و سرزنش کنند ساسی خوانند، و گدایان را ساسی و ساسانی گویند . ( تاریخ بیهق ص 42 ).
- ساسی سرای ؛ گداخانه. رجوع به ساسی سرای شود.
- ساسی نهاد ؛ گداطبع. فرومایه. رجوع به ساسی نهاد شود.
ساسی. ( حامص )گدائی. ( شرفنامه منیری ) ( برهان ) ( استینگاس ) ( ناظم الاطباء ). گدائی کردن. ( برهان ) ( شعوری از فرهنگ میرزا ). به این معنی اساسی ندارد و شاهدی نیز دیده نشد. فرهنگ نویسان «ساس » را بمعنی گدا گرفته و با افزودن «ی » حاصل مصدر این کلمه را به این معنی نقل کرده اند.
ساسی. ( اِخ )قریه ای است زیر واسط حجاج. ( معجم البلدان یاقوت ).
ساسی. ( اِخ ) ( نهر... ) یکی از پنج نهری بود که در زیر واسط از دجله برمیداشتند. ( نزهة القلوب چ اروپا ص 214 ).
ساسی. ( ص نسبی ) نسبت است به ساس ( = ساش = چاچ = شاش ) شهری از ترکستان قدیم که امروز آن را «تاشکند» نامند. رجوع به چاچی شود.
ساسی. ( اِخ ) در اصطلاح رجالی لقب رحیلةبن ثعلبه است. ( ریحانة الادب ).
ساسی. ( اِخ ) ابراهیم بن محمد ساسی وراق. از لغویان و نحویان قدیم است. ( فهرست ابن ندیم ).
ساسی. ( اِخ ) ابوالمعالی بن ابی الرضابن بدر ساسی از مردم ساس واسط و از محدثان است. ( معجم البلدان یاقوت ).
ساسی. ( اِخ ) مولانا حمیدالدین ساسی. از مشایخ عرفا بود. رجوع به ساشی شود.
ساسی. ( اِخ ) ساموئل استزاد سیلوستردو. ادیب فرانسوی از مردم پاریس ( 1801 - 1879 م. ) و پسر سیلوستردوساسی خاورشناس نامی است. وی کتابداری کتابخانه شخصی مازارن و عضویت فرهنگستان فرانسه و مجلس سنای آن کشور را داشت و کتابهای چندی از او بیادگار است.
ساسی. ( اِخ ) سیلوستردو... از خاورشناسان و رجال مشهور فرانسه و از مردم پاریس ( 1758 - 1838 م. ) است. پدرش بحرفه ٔقضا اشتغال داشت. ساسی هنوز کودک بود که پدرش درگذشت و تربیت او بر عهده مادر قرار گرفت. وی از همان آغاز جوانی ضمن تحصیل حقوق تحقیق و مطالعه در زبانهای شرقی خصوصاً عربی ، فارسی ، ترکی ، سریانی و عبری را آغاز کرد. بسال 1781 م. خدمت دیوانی را در ضرابخانه فرانسه آغاز کرد و در 1785 به عضویت فرهنگستان فرانسه انتخاب شد. در 1795 هنگامی که مدرسه زبانهای شرقی بوسیله کنوانسیون بنیاد گرفت ، ساسی بمعلمی عربی درآن مدرسه برگزیده شد. در 1806 بعنوان معلم زبان فارسی در «کولژ دو فرانس » تعیین شد. در 1808 از ناحیه سن بنمایندگی مجلس فرانسه انتخاب گردید. در 1815 عضویت شورای دانشگاه پاریس را یافت ولی اندکی بعد به علت اختلاف عقیده با سایر اعضا از شورا استعفا داد. در 1823 مدیریت کولژ دوفرانس را یافت و در همان سال مجمع مشهور علمی «انجمن آسیائی » را بنیاد نهاد و بریاست آن انتخاب گردید. بسال 1832 ریاست قسمت خطی کتابخانه پاریس و مدیریت مدرسه زبانهای شرقی را یافت و ملقب بعنوان اشرافی «بارون » شد و بعدها منشی دائمی فرهنگستان فرانسه گردید. ساسی بی شبهه از پیشروان خاورشناسی در اروپاست. وی مجموعاً به بیست زبان آشنائی داشت مخصوصاً فارسی و عربی را در کمال فصاحت مینوشت. مقدمه فارسی او بر پندنامه عطار گواه این مدعی است. و نیز بعلت روش فنی و انتقادی خاص بنیادگذار تحقیقات در زبان عربی شناخته شده و کتاب «صرف و نحو عربی »او از اسناد مهم زبانشناسی است. وی در زبان قبطی و هیروگلیفهای مکشوفه در مصر نیز مطالعاتی کرد. آثار مهم او از این قرار است : ترجمه پندنامه عطار با مقدمه بفارسی ( 1819 م. )، صرف و نحو زبان عربی ( 1810 م. )، ترجمه کلیه و دمنه عربی ( 1816 م. )، بحثی درباره کلیه و دمنه فارسی ( 1818 )، ملاحظاتی درباره دو ایالت شرقی ایران : غرجستان و جوزجان ( 1813 )، یادداشتهائی درباره ایران باستان بضمیمه ترجمه قسمت ساسانیان از میرخوند ( 1793 )، چ تاریخ سلاطین ایران و خلفا از نیکبی بن مسعود ( 1897 )، منتخبات عربی ، متن و ترجمه قسمت برامکه از الفخری بن طقطقی ( 1826 )، یادداشتهائی درباره اسمعیلیه ایران و سوریه ( 1809 )، یادداشتهائی درباره ملوک یمن و حیره ( 1832 )، یادداشتهائی درباره عرب پیش از اسلام ( 1875 )، ترجمه مقامات حریری ( 1822 )، اصول دستور زبان عمومی ( 1815 )، ترجمه تاریخ مصر عبداللطیف ، ترجمه تاریخ ابوالفداء، تحقیقات در مذهب دروزیها، تصحیح کتاب الحیوان جاحظ ، ترجمه کتاب سیوطی. رجوع به لاروس بزرگ و قاموس الاعلام ترکی و مجله ارمغان سال ششم شماره اول فروردین 1304 هَ. ش. ص 53 و 54 و کتاب شناسی فرانسه مربوط به ایران شود.