معنی کلمه زهر در لغت نامه دهخدا
قند جدا کن ازوی دور شو از زهر دند
هرچه به آخر به است جان ترا آن پسند.رودکی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).سخن زهر و پازهر و گرم است وسرد
سخن تلخ وشیرین و درمان و درد.ابوشکور.نهاده زهر بر نوش و خار همبر گل
چنانکه باشد جیلانش از بر عناب.ابوطاهر ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).اگر زیر نوش اندرون زهر نیست
دلت را ز رنج و زیان بهر نیست.فردوسی.هلاهل چنین زهر هندی بگیر
بکار آر یک باره با اردشیر.فردوسی.ز دانایی او را فزون بود بهر
همی زهر بشناخت از پادزهر.فردوسی.کسی کرد نتوان ز زهر انگبین
نسازد ز ریکاشه کس پوستین.عنصری.که بیوسد ز زهر طعم شکر
نکند میل بی هنر به هنر.عنصری.و بیماریهای باریک را منفعت دهد [ شیر ]... و کسی را که بنگ خورده باشد یا ذراریح و گرد زهرها. ( الابنیه از حاشیه برهان چ معین ).
فصلی خوانم از دنیای فریبنده ، به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهر کشنده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 383 ).
چو زهر از چشیدن چو چنگ از شنیدن
چو باد از وزیدن چو الماس کازی.مصعبی ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384 ).زنان چون درختند سبز آشکار