زاغی
معنی کلمه زاغی در لغت نامه دهخدا

زاغی

معنی کلمه زاغی در لغت نامه دهخدا

زاغی. ( اِ ) زاغچه. کلاچه. کلاژه. کلاغ پیسه. قالنچه. عکه. عقعق. غُلبه. || ( ص نسبی ) آنکه چشم کبود دارد. || آنچه برنگ کبود است.

معنی کلمه زاغی در فرهنگ فارسی

تار زنی مشهور در عهد محمد شاه قاجار .
زاغچه آنکه چشم کبود دارد آنچه برنگ کبود است

معنی کلمه زاغی در دانشنامه عمومی

زاغی (نقاشی مونه). زاغی ( فرانسوی: La Pie ) که گاهی با نامِ کلاغ زاغی هم شناخته می شود، یک نقاشی چشم انداز رنگ روغن بر روی بوم، اثر نقاشِ امپرسیونیسم فرانسه، کلود مونه[ و ۱] است که در طولِ زمستانِ سال ۱۸۶۸ تا ۱۸۶۹ میلادی، نزدیکِ کُمون اِترِتات[ و ۲] منطقهٔ نرماندی[ و ۳] و به شیوهٔ طراحی در فضای باز طرح گردید. لوئی یواخیم گودیبرت[ و ۴] که حامیِ مونِه بود در جهتِ اجارهٔ خانه ای در این منطقه برای مونِه و دوست دخترش کامیل دونسیو[ و ۵] و فرزندِ تازه متولد شدهٔ آن ها کمک شایانی نمود. ابعاد این نقاشی مونِه ( ۸۹ × ۱۳۰ ) سانتیمتر می باشد.
بین سال های ۱۸۶۷ تا ۱۸۹۳، نقاشی های بسیاری با درونمایهٔ برف و زمستان توسطِ هُنرمندان از جمله آلفرد سیسلی[ و ۶] و کامی پیسارو[ و ۷] طرح گردید. همچنین آثارِ مُشابه کمتری از رنوار، [ و ۸] گوستاو کایبوت[ و ۹] و پل گوگن[ و ۱۰] هم موجود است. مورخانِ هُنری معتقدند که یک سِری از زمستان های شدید و پُر برف در فرانسه، به افزایشِ تعدادِ مناظرِ زمستان تولید شده توسطِ نقاشانِ امپرسیونیسم کمک بسیاری کرده است.
تابلوی زاغیِ مونِه یکی از حدود ۱۴۰ منظره نگاری نقاش با سوژهٔ چشم اندازِ برف و یخبندان می باشد. اولین منظره نِگاری برفی نقاش، تابلوی گاری خرید در جادهٔ برفی هانفلور[ و ۱۱] می باشد که در چند نقاشیِ مجتمع در سال های ۱۸۶۵ تا ۱۸۶۷ طرح گردید. پس از طرحِ یک سِری قابل توجه از منظره نِگاری های برفی در همان سال که سر آغاز طرحِ دیگر یعنی تابلوی مسیرِ مزرعهٔ سن سیمئون در زمستان[ و ۱۲] بود، تابلویِ زاغی که بزرگترین نقاشی از مجموعه نقاشی های های زمستانیِ مونِه بود در سال ۱۸۶۹ طراحی و تکمیل گردید که دنباله روِ تابلوی شِنل قرمز[ و ۱۳] ( ۱۸۶۹–۱۸۷۱ ) نقاشیِ زمستانی و شناخته شدهٔ دیگرِ مونِه با مدل قرار گرفتن کامیل دانسیو می باشد.
تابلوی کرباسِ زاغی مونه به تصویر می کشد یک زاغی سیاه تنها را که بر رویِ دروازهٔ یک پرچین چوبی نشسته، نور درخشندهٔ خورشید بر برف تازه باریده می تابد که در جاهایی مُنجر به ایجادِ سایه های آبی رنگ شده، این حالت از رنگ آمیزی مونِه بعدها به یکی از ویژگی های امپرسیونیسم تبدیل گردید، در حقیقت مونِه و سبکِ امپرسیونیسم، نشانگرانِ سایه های رنگی در جهتِ نمایش دادنِ برداشتِ واقعی از نِما و چشم انداز بودند، تغییر در شرایطِ تابشِ نور و سایه های ایجاد شده توسط آن در طبیعت به خوبی در نقاشی انعکاس یافته که به عنوانِ یک پدیدهٔ چالش برانگیز کُنوانسیونِ دانشگاهی از نقاشیِ سیاه و سفید و انعکاس سایه در آن ها می باشد، این نظریهٔ ذهنی ادراک رنگ از طریقِ آثار گوته و میشل اوژن شورول پیش از آن قرن به دنیای هنر معرفی شده بود، در آن زمان، استفادهٔ مونه از ترکیبِ نور و رنگ مُنجر به رَدِ آن توسط سالن پاریس به سال ۱۸۶۹ گردید، امروزه مُورخان هنر طبقه بندی، تابلوی زاغی اثرِ مونِه را به عنوانِ یکی از بهترین منظره نِگاری های برفی او می دانند، تابلو تا زمانِ افتتاح و بازگشایی موزهٔ اورسی در سال ۱۹۸۴ در مجموعه ای خصوصی نگهداری گردید، امروزه و در موزهٔ اورسی این نقاشی یکی از محبوبترین نقاشی های دائمی گالِری است.

معنی کلمه زاغی در دانشنامه آزاد فارسی

زاغی (magpie)
هر یک از انواع پرندگان خانوادۀ کلاغ. این پرندگان از حشرات، انواع حلزون، پرندگان جوان، و مردار تغذیه می کنند و در اروپا، آسیا، افریقای شمالی و نواحی غربی امریکای شمالی یافت می شوند. جنس Pica در خانواده کلاغ، راستۀ گنجشک سانانقرار دارد. کلاغ زاغی معمولی(Pica Pica) طولی حدود ۴۵ سانتی متر، پرهای سیاه و سفید و دم براق و طویلی دارد. این پرندگان مناطق تقریباً باز را برای تغذیه، و درختان منطقه را برای استراحت و دیدبانی ترجیح می دهند.

جملاتی از کاربرد کلمه زاغی

هر آن زاغی که چید از خرمن او یکی دانه، دمی وا گشت بازی
نماید در بر چشمان فایز که زاغی برگ گل دارد به منقار
زلفش افتاده به دوشش ز یمین وز یسار چون دو زاغی که نشینند به شاخ عرعر
بود همچون بوم زاغی روز کور جا گرفته بر لب دریای شور
بنال ای عندلیب هجر دیده که باغ وصل عشرتگاه زاغی ست
او شاگردان زیادی تربیت کرد از جمله: ابوالعباس احمد علی بن نوح سیرافی، شیخ مفید، هارون تلعکبری، حسین بن محمد بن سعید خزاغی، احمد بن محمد بن عیاش جوهری، حسن بن القاسم محمدی علوی، ابوغالب زراری.
منکه پرداخته خانه زاغیار امشب از چه بی پرده نیاید ببرم یار امشب
آن سر زلف قمرسای شب آسا را بین همچو زاغی که زند در مه تابان چنگل
در گلستانی که هر زاغی خوش آوازی کند بلبل آن بهتر که ترک نغمه پردازی کند
غزالی دید با خرسی به ناورد همائی با سیه زاغی هم آورد
دو زلفش مشک و رخ کافور و شنگرف چو زاغی او فتاده کشته بر برف