معنی کلمه رسل در لغت نامه دهخدا
رسل. [ رَ س َ ] ( ع اِ ) پاره ای از هر چیزی. ج ، اَرْسال. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جماعت. ( اقرب الموارد ). || شتران ، و یا شتران از ده تا بیست وپنج ، و کذلک فی الغنم ،یا گله شتران و گوسپندان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). شتران چندی که هر یک جداگانه به چرا و گردش بپردازند نه بصورت قطار و گله. ( از شعوری ج 2 ورق 10 ).
رسل. [ رَ س َ ] ( ع مص ) مصدر به معنی رَسالة. ( ناظم الاطباء ). || نرم رفتن یا نرم رو گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رسالة و رَسْل شود. || فروهشته موی شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رَسالَة شود.
رسل. [ رُ س ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رَسول. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن جرجانی دبیرسیاقی ص 52 ) ( اقرب الموارد ). ج ِ رسول که بمعنی قاصد و پیغمبر است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
امام رسل پیشوای سبیل. سعدی.و رجوع به رسول شود.
- ختم رسل ؛ مراد حضرت محمد ( ص ) خاتم پیغامبران است. ( یادداشت مؤلف ) :
شمسه نه مسند هفت افسران
ختم رسل خاتم پیغمبران.نظامی.|| ج ِ رسیل. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). رجوع به رسیل شود. || جاریة رسل ؛ دختر خردسال که معجر نپوشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
رسل.[ رُ ] ( ع اِ ) رُسُل ج ِ رسول. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به رسول و رُسُل شود.
رسل. [ رِ ] ( ع اِ ) رَسْل. روش نرم. || نرمی و آهستگی و گرانباری. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و از آن است حدیث صدقه : الا من اعطی فی نجدتها و رسلها؛ یرید الشدة و الرخاء. ( منتهی الارب ). || شیر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). لبن. ( اقرب الموارد ). || سر بازوی اسب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کنار بازوی اسب. || رفق ومهربانی. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رسال شود.