رایا
معنی کلمه رایا در لغت نامه دهخدا

رایا

معنی کلمه رایا در لغت نامه دهخدا

رایا. ( اِ ) کسی که خداوند به او متوجه است. ( قاموس کتاب مقدس ).
رایا. ( اِخ ) مردی از سبط راوبین و پسر لیخا. ( از قاموس کتاب مقدس ).
رایا. ( اِخ ) پسر شوبال بن یهودا. ( از قاموس کتاب مقدس ).
رایا. ( اِخ ) اسم مردی که پسرانش بازر و بابل مراجعت کردند. ( قاموس کتاب مقدس ).

معنی کلمه رایا در فرهنگ فارسی

اسم مردی که پسرانش با زرو بابل مراجعت کردند .

معنی کلمه رایا در فرهنگ اسم ها

اسم: رایا (پسر) (عبری) (تلفظ: rāyā) (فارسی: رایا) (انگلیسی: raya)
معنی: آن که خداوند به او توجه دارد، ( رای = فکر، اندیشه، تأمل + الف ( اسم ساز ) )، ( به مجاز ) فکر و اندیشه، نام مردی از بنی اسرائیل

معنی کلمه رایا در دانشنامه عمومی

رایا (دیزنی). رایا ( به انگلیسی: Raya ) شخصیتی تخیلی است که به عنوان قهرمان اصلی پنجاه و نهمین فیلم پویانمایی بلند استودیوی انیمیشن والت دیزنی رایا و آخرین اژدها ( ۲۰۲۱ ) ظاهر می شود. این شخصیت توسط فیلمنامه نویس ادل لیم ساخته شده است، و صداپیشگی او توسط بازیگر آمریکایی کلی مری ترن انجام شده است.
او دختر رئیس قبیله «هارت» بوده و یک شاهدخت جنگجو است که به عنوان نگهبان الماس اژدها منصوب می شود. هنگامی که این جواهر تکه تکه می شود، هیولاهای معروف به Druun آزاد می شوند و سرزمین کوماندرا را تهدید می کنند و همه مردم از جمله پدر رایا را به سنگ تبدیل می کنند. او به زودی با سیسو، آخرین اژدهای باقیمانده، و با توک توک، یک هیبرید حشره/آرمادیلو در سراسر کوماندرا سفر می کند تا تکه های جواهر را بازیابی کند و از قدرت آن برای غلبه بر Druun استفاده کند، در حالی که همگی در سفر با هم دوست می شوند. رایا همچنین با ناماری، که شاهدختی جنگجو از قبیله فانگ است، رقابت می کند.
رایا سیزدهمین عضو رسمی از خط پرنسس دیزنی است.
رایا (سمدروو). رایا ( به صربی: Ralja ) یک منطقهٔ مسکونی در صربستان است که در اسمدرفو واقع شده است. رایا ۱٬۵۳۷ نفر جمعیت دارد.
رایا (سوپوت). رایا ( به صربی: Ralja ) یک منطقهٔ مسکونی در صربستان است که در Sopot واقع شده است. رایا ۲٬۸۵۸ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه رایا در فرهنگ فارسی

جملاتی از کاربرد کلمه رایا

ز اشک پرد کیان وز شور نوحه سرایان سزد که چشم ملک کور باد و گوش فلک کر
هنوز رود سرایان نساختند به روم ز بهر مجلس او ارغنون و موسیقار
به هر کنجی همی نالید رودی سرایان لعبتی با او سرودی
به دست تست امر تو تو را فرمان روا باشد زرایان خدمت و طاعت ز تو فرمودن فرمان
از شقه ی رایات تو بر قبه ی گردون ناهید مقنّع شده برجیس معمّم
جمله دانایان حکمت جمله دارایان فضل جمله اربابان دانش جمله استادان فن
روز کین رایات او را بین به پیروزی روان وآمده آیات فتح از چرخ در شانش نگر
نی به‌غبراز سیم‌و زر یک‌تن درایامش ملول نی به ‌غیر از بحر و کان یک‌دل در ایامش حزین
پر کارتر از سوزنی امروز کسی نیست لیکن چو وئی نیست کس از عالی رایان
نقل دهن غزل‌سرایان ریحانی مغز عطر‌سا‌یان