دیگی

معنی کلمه دیگی در لغت نامه دهخدا

دیگی. ( ص نسبی ) منسوب به دیگ. || ( اِ ) قسمی کلاه که کردان دارند با دهانه تنگ و سری سخت فراخ. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- کلاه دیگی ؛ کلاه بعضی لران که دیگی وارونه را ماند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه دیگی در فرهنگ فارسی

منسوب به دیگ .

جملاتی از کاربرد کلمه دیگی

زبانش چو دیگی به دوزخ نگون که از هول سر کرده باشد برون
مهمان دیگر آمد دیگی دگر به کف کن کاین دیگ بس نیاید یک کاسه‌شوی ما را
نقش‌هایی که کارگردانان شهیری چون (کلود میلر، پاسکال فران، برتران تاورنیه) به او سپردند به رشد روزافزونش کمک کردند. در سال ۲۰۱۳ او بار دیگر با روبر گدیگیان و بازیگرانی چون آریان آسکارید و ژان پیر داروسان همکاری کرد که باعث تمجید همگان شد.
دیگیست چارخانه، که سرپوش آن تویی این چار طبع را، که ز بهر تو ماجراست
پوچ شد از دعوی بیهوده مغز خود فروش آب را کف می کند دیگی که ننشیند ز جوش
دانی که بسر برآید آخر دیگی که همیشه میزند جوش
ادامدیگی اپازیلا ۱۶۹٫۱ کیلومترمربع مساحت و ۱۷۰٬۳۲۶ نفر جمعیت دارد.
به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد
کلاه کافری بر سر چو دیگی ز دقیانوس مانده مرده ریگی
زمین و آسمانها در خروشست ز بهرت جمله چون دیگی بجوشست
و ... صورت می‌گیرد. برای این کار قسمت اول حافظه دیگیر می‌شود و قسمت دوم برای نگه‌داری اشاره‌گری به مکان اعضا نگه می‌دارد؛ بنابراین برای این الگوریتم ما از
شهر آدیگیسک (به روسی: Адыгейск) در کشور روسیه و در جمهوری آدیغیه واقع شده‌است.
چو باده پای کوبان بر سر آمد شه از یک کاسه چون دیگی برآمد
دیگی که پار پختم چون ناتمام بود باز آمدم که پخته شود هر چه خام بود