دور انداختن. [ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) دور افکندن. بدور انداختن. برزمین انداختن. انداختن چیزی بی ارزش را چنانکه پوست میوه یا پس مانده غذا را. کنار انداختن. به کناری پرت کردن. ( از یادداشت مؤلف ). تغییر. کضل. ( منتهی الارب ) : بخورد و بینداخت دور استخوان همین بود دیگ و همین بود خوان.فردوسی.هر چه صورت می وسیلت سازدش زآن وسیلت بحردور اندازدش.مولوی.|| به نقطه دوردست پرتاب کردن چنانکه تیر را. ( یادداشت مؤلف ).
معنی کلمه دورانداختن در فرهنگ فارسی
دور افکندن .
معنی کلمه دورانداختن در ویکی واژه
buttare
جملاتی از کاربرد کلمه دورانداختن
§ تحول شیوه طراحی، فروش و استفاده از لباسها تا به این ترتیب به صورت طبیعی دورانداختنی نباشند.