معنی کلمه درفشی در لغت نامه دهخدا
- درفشی شدن ؛ مشهور شدن. آوازه شدن :
همانا شنیدند گردن کشان
درفشی شد اندر جهان این نشان.فردوسی.نگه کن که این نامه تا جاودان
درفشی شود بر سر بخردان.فردوسی.- || به بدی شهره شدن ؛ انگشت نما گشتن :
زبان برگشایند بر من مهان
درفشی شوم در میان جهان.فردوسی.- درفشی کردن ؛ مشهور کردن. انگشت نما کردن. به بدی مشهور کردن. خود را به بدی مشهور کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
به گفتار گرسیوز بدنهان
درفشی مکن خویشتن در جهان.فردوسی.
درفشی. [ دَ رَ ] ( اِخ )ده کوچکی است از بلوک آلیان دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 12 هزارگزی باختر فومن بین کمادول و ماکلوان. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).