درایت. [ دِ ی َ ] ( ع اِمص ) درایة. دانستن. عقل. دانش. ( غیاث ). علم. معرفت. ( ناظم الاطباء ). دریافت. دریافتن. بدانستن. عرفان. معرفت. وقوف. آگاهی. دانایی. بقیة : هرگاه که زمام آن بدست اهتمام او دادندی در آن آثار کفایت و درایت و ابواب امانت و صیانت تقدیم کردی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 363 ). او به حسن رای و رویت و کمال و کفایت و درایت خویش آن مملکت در سلک نظام آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). امیر ناصرالدین را کفایت و درایت وامانت و دیانت اونبذی معلوم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 356 ). در جمع میان درایت شمشیر و ذلاقت قلم منفرد.( ترجمه تاریخ یمینی ص 234 ). آورده اند که عقل و درایت او تا به جایی بود که حراث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم... باران بی وقت آمد و تلف شد، گفت : پشم بایستی کاشتن. ( گلستان سعدی ). رفیق این سخن بشنید و بهم برآمد و برگشت و سخنهای رنجش آمیز گفتن گرفت کاین چه عقل و کفایت است و فهم و درایت. ( گلستان ). بدین یکی شده بودم که گرد عشق نگردم ترا بدیدم و بازم بدوخت چشم درایت.سعدی.رجوع به درایة شود. || در اصطلاح فلسفی ودر اصطلاح شرعی ، رجوع به درایة شود. - درایت حدیث ؛ رجوع به درایةالحدیث ذیل درایة شود. || خاصیت.مزاج. خوی. عادت. طبیعت. سرشت. نهاد. ( ناظم الاطباء ). درایة. [ دِ ی َ ] ( ع مص ) دانستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). دانستن چیزی را، یا دانستن به نوعی از حیله. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دری. دریة. دریان. || درایت. درایه. علم به چیزی ، وگویند علم به چیزی با تکلف و حیله. ( از اقرب الموارد ). دانش. || ( اصطلاح فلسفی ) معرفتی که حاصل می شود به نوعی از حیلت که تقدیم مقدمات و استعمال رویت باشد. ( فرهنگ علوم عقلی از اسفار ج 1 ص 325 ). || ( اصطلاح شرعی ) علم درایه یا علم درایةالحدیث ، اصول علم فقه است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). علم فقه و اصول فقه. ( اقرب الموارد ). علم اصول حدیث است.( از تعریفات جرجانی ). علمی است که از معنی مفهوم ازالفاظ حدیث و از مراد و مقصود آنها بحث می کند، و آن بر قواعد عربی و ضوابط شریعت استوار است و موضوع آن احادیث رسول اکرم ( ص ) است از جهت دلالت آنها بر معنی مفهوم یا مراد، و غایت آن تحلی به آداب نبوی و تخلی از اموری است که آنها را ناپسند داشته و نهی نموده است ، و مبادی آن کلیه علوم عربی است و معرفت قصص و اخبار متعلق به رسول اکرم ( ص ) و معرفت اصلین و فقه و غیره است. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ). علمی است که درآن بحث می شود از متن حدیث و سند آن و طرق آن از صحیح و سقیم و علیل ، و آنچه مورد لزوم است ؛ تا مقبول ازمردود آن شناخته شود، و یا علمی است که در آن بحث می شود از سند حدیث و متن آن و کیفیت تحمل آن و آداب نقل آن. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ). موضوع درایه راوی ( روایت کننده ) و مروی ( حدیث روایت شده ) است ، و غایت آن معرفت به احادیث مردوده برای اجتناب از آنها است.
معنی کلمه درایت در فرهنگ معین
(دِ یَ ) [ ع . درایة ] ۱ - (اِمص . ) دریافت ، آگاهی . ۲ - (اِ. ) مزاج ، عادت . ۳ - سرشت ، نهاد. ۴ - (مص م . ) دانستن ، دریافتن .
معنی کلمه درایت در فرهنگ عمید
آگاهی داشتن، دانستن، دریافتن.
معنی کلمه درایت در فرهنگ فارسی
دانستن، دریافتن، آگاهی داشتن، احادیث نقل شده ۱ - ( مصدر ) دانستن در یافتن . ۲ - ( اسم ) دریافت آگاهی دانایی . ۳ - ( اسم ) مزاج خوی عادت . ۴ - سرشت نهاد . ۵ - معرفتی است که حاصل میشود بنوعی از حیلت که تقدیم مقدمات و استعمال رویت باشد . ( اسفار ۶ . ) ۳۲۵ : ۱ - علمی است که از متن حدیث و طرق آن بحث کند واحادیث صحیح و سقم را میشناسد و نیز شرایط مورد احتیاج در قبول یا رد حدیثی را تبیین میکند تا احادیث مقبول و مردود شناخته گردند . موضوع درایه ( راوی ) ( روایت کننده ) و ( مروی ) ( حدیث روایت شده ) است . غایت آن معرفت به احادیث مقبوله برای عمل بدانها و احادیث مردوده برای اجتناب از آنهاست . درایه دانستن عقل دانش یا خاصیت مزاج خوی عادت طبیعت.
رفیق این سخن بشنید و به هم بر آمد و روی از حکایت من در هم کشید و سخنهای رنجشآمیز گفتن گرفت یکی چه عقل و کفایت است و فهم و درایت قول حکما درست آمد که گفتهاند: دوستان به زندان به کار آیند که بر سفره همه دشمنان دوست نمایند.
بشنو ای خواجه این حکایت را بنگر این دانش و درایت را
ابوالحسن، علی بن عبدالله انصاری بونی فقیه و قاضی الجزایری در سدهٔ هفتم هجری/سیزدهم میلادی بود. از اهالی عنابه بود که قضاوت بجایه را بر عهده داشت. به درایت، امانت، حفظ و صیات شهرت داشتهاست.
الحمدالله بل اکثرهم لایعلمون، کافر بنده اوست، مومن پرستنده او، عارف زنده باوست، عاشق نازنده باو. عابدان راه عبادت گیرند، مریدان حکم ارادت پذیرند، مشایخ از همت دم زنند، حکیمان در حکمت قدم؛ صوفیان در وجد و سماعند، قشریان در بحث و نزاع، فقیهان مشغول بفتوی و فقیران مشعوف بتقوی. محدث در کار روایت، محقق در شرح و درایت، یکی زاهد است، یکی شاهد، یکی قاعد است، یکی مجاهد.
کسانی که در عشق پروردهاند در آیت درایت طلب کردهاند
از من قبول کن سخن خوش، باعتقاد : هرجا درایتیست هم آنجا هدایتیست
به نظر میرسد انتساب لقبها و اسامی مشترک، دلیل خاصی داشته که اکنون برای «علم تاریخ» مهجور و مبهم ماندهاست. فقط از روی حدس و گمان میتوان به این نتیجه رسید که خصوصیات اخلاقی و صفات ویژه در بدو تولّد که توسط کاهنان، مغان، غیبگویان و ستارهشماران پیشگویی میشد نتیجهٔ القاب مشترک باشد یا در دوران زمامداری پادشاهی به سبب هوش، درایت یا شیوهٔ جنگ، لقبی مناسب با نیاکان گذشتهاش به وی نسبت داده میشد. یک وجه یا خصوصیات مشترک میتوانست این پادشاهان را تحت لوای یک لقب واحد گرد آورد. حتماً نقطهٔ اشتراکی میان ادد-نیراری یکم، دوم و سوم بوده که در میان ملل ایشان را بدان صفت مشترک یاد مینمودند.
گر سائس ملک با کیاست باشد دارای درایت و فراست باشد
همه بدرایتان پردهٔ رشک غرقه از پای تا به سر در اشک
در کارنامه هنری وی جوایز بسیاری به چشم میخورد. وکیلی در سال ۱۹۹۱میلادی، در اینوال بلانیا جزو به عنوان بهترین تصویرگران سال انتخاب شده و اثرش درایتالیا و توکیو به نمایش درآمده است.
هرچه خواهی درایت او دان وآنچه یابی عنایت او دان
دیشب به دلیل اشراف منزلم به گلستان هفتم شاهد درگیری گسترده در این محل بودم، شهادت میدم اگر درایت نیروی انتظامی نبود ماجراجویی آقایان لباس شخصی و عصبانیت درویشان منجر به فاجعهای با تلفات انسانی بالا میشد، تشکر میکنم از عملکرد عاقلانه و حرفهای نیروی انتظامی و تسلیت میگم به خانواده نیروهای از دست رفته ناجا.
اگرچه این محاصره طولانی شد در وجود شاه عباس ذرهای تردید برای عقبنشینی دیده نمیشد. در اینجا بود که او از درایت سیاسی ای که در طی این جنگ به کار برده بود به نتیجهای مثبت دست یافت و بالأخره، پس از چند ماه محاصره نیروهای عثمانی تسلیم شدند و قوای شاه عباس با ورود به ایروان شهر را تصرف کردند.»
پدر کوروساوا مدیر دبیرستانی وابسته به ارتش ژاپن بود و با درایت و انضباطی سختگیرانه فرزندان خود را تربیت میکرد. پدر در عین حال به سینما علاقهمند بود و غالباً فرزندان خود را با خود به سینما میبرد.
چهگوی راوی قمی چهگفت از شارع امّی درایت پیش گیر آخر روایت را چه میخوانی
پلیس میتوانست با یک آر پی جی منزل مورد نظر را نابود کند اما با اقتدار و درایت رفتار کرد.
اَشرَف المُلوک (فَخرالدوله) (۱۲۶۱ خورشیدی – دی ماه ۱۳۳۴) شاهزادهٔ قاجار، دختر مظفرالدینشاه و سرورالسلطنه، خواهرزادهٔ عبدالحسین میرزا فرمانفرما، دخترخالهٔ محمد مصدق و مادر علی امینی بود. او زنی با درایت و نیکوکار بود. فخرالدوله واسط بین رضاشاه و خاندان قاجار بود و با آرام نگاه داشتن ایل قاجار تلاش کرد تا از وقوع خونریزیها جلوگیری کند.
وی بعد از اینکه بر تخت خانی نشست نخست با عقل و درایتی که داشت یاساها را بر قاعدهٔ دورهٔ چنگیزخان مقرر کرد و لشکری گران با فرماندهی برادران خود به مناطق مختلف فرستاد. تا رنج و وی تمامی جریمه او افرادی که مرتکب خطایی شده بودند را بخشید و گفت اگر کسی گستاخی کند و مرتکب کار خطایی شود مکافات و جریمهٔ آن فراخور گناه او به او میرسد. در ایران اوضاع بسیار آشوب بود. سلطان جلالالدین هنوز مقاومت میکرد. وی چراطاغون نویان را به همراه جمعی از امرا و سی هزار سوار به دفع او روانه کرد.
شمیل با شعار تقوا و انصاف در اجرای قوانین شریعت در متحد کردن قبایل قفقاز برای مبارزه با روسها مؤثر بود. یکی از منابع روسی از او به عنوان «مردی با درایت و سیاستمداری ظریف» یاد کرد. او معتقد بود که روسیه با الکل ارزشهای سنتی را فاسد کردهاست. شمیل در برابر ارتش منظم روس از تاکتیکهای نامنظم و چریکی استفاده میکرد. در سال ۱۸۴۵ یک ستون ۸ تا ده هزار نفری به فرماندهی کنت ورونتسوف به دنبال نیروهای او وارد جنگلهای چچن شدند. نیروهای او ستون روس را محاصره کرده و آن را منهدم کردند. این امر تلاش ورونتسوف را برای جدا کردن چچن از امامت که نقشه او بود، نابود کرد.
نوری از پرتو رخسار تو در عالم تافت دم ز آیات مزن،وقت درایت آمد