دادگاه
معنی کلمه دادگاه در فرهنگ معین
معنی کلمه دادگاه در فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] جایی که داد مظلوم از ظالم بستانند، جایی که به جرم و گناه کسی رسیدگی کنند، جای دادرسی.
* دادگاه استان: (حقوق ) [منسوخ] دادگاه برای تجدید رسیدگی به دعوایی که حکم آن از دادگاه شهرستان صادر شده اما یکی از طرفین دعوی نسبت به آن حکم اعتراض کرده باشد، محکمۀ استیناف.
* دادگاه انتظامی: (حقوق ) دادگاهی که به تخلفات دادرسان و بازپرسان دادگستری رسیدگی می کند.
* دادگاه بخش: (حقوق ) [منسوخ] دادگاهی که به دعاوی کوچک رسیدگی می کند، محکمۀ صلح.
* دادگاه جنایی: (حقوق ) [منسوخ] دادگاهی که امور جنایی در آن رسیدگی می شود و جنایت کاران را محاکمه می کند. &delta، قسمت کیفری دادگاه بخش را محکمۀ خلاف و قسمت کیفری محکمۀ بدایت را دادگاه جنحه می گویند.
* دادگاه شهرستان: (حقوق ) [منسوخ] دادگاه بالاتر از دادگاه بخش که به دعاوی مهم تر رسیدگی می کند، محکمۀ بدایت.
* دادگاه نظامی: [قدیمی] دادگاهی که در زمان جنگ در ارتش تشکیل می شود.
معنی کلمه دادگاه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه دادگاه در دانشنامه عمومی
سیستم دادگاه هایی که قانون را تفسیر و اجرا می کنند، در مجموع به عنوان دستگاه قضایی شناخته می شوند. در بسیار از کشورها برای رسیدگی به مسائل متفاوت دادگاه های مختلفی وجود دارد.
صلاحیت دادگاه ها را به دو دسته، می توان تقسیم کرد: صلاحیت ذاتی، صلاحیت محلی. صلاحیت محلی، غالباً مشخص کننده شایستگی دادگاه ها از حیث قلمرو جغرافیایی است؛ بنابراین دادگاه عمومی که در صنف، قضایی – در نوع، عمومی - و در درجه، نخستین است "دارای صلاحیت ذاتی برای رسیدگی به کلیه اختلافات می باشد مگر اختلافاتی که به موجب قانون، در صلاحیت دادگاه دیگری قرار داده شده باشد.
اما این دادگاه عمومی نمی تواند، صالح به رسیدگی نسبت به تمام دعاوی که در یک کشور رخ می دهد باشد. از این رو هر یک از محاکم عمومی از حیث قلمرو جغرافیایی، تنها در محدوده خود به اختلافات رسیدگی می کند؛ و به عبارت دیگر، دادگاه ها برای محلی کردن دعاوی از حیث محلی تقسیم می شوند، که آن صلاحیت محلی است. پس صلاحیت را این طور می توان تعریف کرد: که صلاحیت، توانایی ( حق ) و تکلیفی است که به موجب قانون، دادگاه و مراجع قضایی و غیر قضایی، در رسیدگی به دعاوی ( شکایت ) و حل اختلاف درمورد، آن دارا می باشند.
• دادگاه عمومی: محاکم عمومی، دادگاه هایی است که حق رسیدگی به همه دعاوی و اختلافات را دارند به جز آنچه را که قانون در صلاحیت مرجع دیگری قرار داده است. دادگاه عمومی به تشخیص رئیس قوه قضائیه در مراکز بخشها، شهرستانها و نقاط معینی از شهرهای بزرگ تشکیل می شود. به موجب ماده ۴ قانون اصلاح تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب مصوب مهر ماه ۱۳۸۱ در هر حوزه قضایی که، دادگاه عمومی بیش از یک شعبه داشته باشد شعب به حقوقی و جزایی تقسیم می شود. دادگاه عمومی حقوقی تنها به امور حقوقی و دادگاه های جزایی تنها به امر کیفری رسیدگی می کنند. البته در موارد ضرورت دادگاه حقوقی به امور کیفری و دادگاه کیفری به امور حقوقی رسیدگی می کند. در این خصوص باید دانست که به موجب قانون معروف «تشکیل دادگاه خانواده» مصوب ۸/۵/۱۳۷۶ تعدادی از شعب دادگاه های عمومی به دعاوی خانواده اختصاص یافت تا از آن پس سایر شعب دادگاه عمومی حق رسیدگی به دعاوی خانواده را نداشته باشد.
دادگاه (فیلم). دادگاه ( انگلیسی: Court ) فیلمی هندی در سبک درام و محصول سال ۲۰۱۵ میلادی است.
معنی کلمه دادگاه در دانشنامه آزاد فارسی
معنی کلمه دادگاه در دانشنامه اسلامی
مستحب است دادگاه در محیطی باز یا فضایی باشد که مردم به آسانی به آن جا دسترسی دارند. برخی گفته اند: مکروه است مسجد به طور دایم دادگاه قرار داده شود؛ هرچند قضاوت کردن در مسجد به طور اتفاقی کراهت ندارد؛ لیکن برخی مطلقا قائل به عدم کراهت شده اند.
چنانچه یکی از دو طرف دعوا خواستار احضار طرف دیگر به دادگاه باشد، بنابر قول بسیاری، بر قاضی واجب است خواستۀ او را اجابت و خصمش را به دادگاه احضار کند؛ مگر مواردی که استثنا شده است.
به قول بسیاری از فقها، سوگند باید در دادگاه صورت گیرد و قسم خوردن در غیر مجلس حکم فاقد اعتبار است، مگر آنکه قسم خورنده از حضور در دادگاه معذور باشد، مانند بیمار و زمین گیر و زن خانه نشین.
[ویکی فقه] دادگاه (فقه). دادگاه یا همان مجلس قضا و مجلس حکم محل رسیدگى به دعاوى است و از احکام آن در باب قضاء سخن گفته اند.
مستحب است دادگاه در محیطى باز یا فضایى باشد که مردم به آسانى به آن جا دسترسى دارند.
جواهر الکلام ج۴۰ ص۷۳
۱. ↑ جواهر الکلام ج۴۰ ص۷۳
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۳، ص۵۶۸.
...
معنی کلمه دادگاه در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه دادگاه
چو شاهی است دین تاجش و دادگاه دل پاک دستور و دانش سپاه
آخر به دادگاه دگر اوفتاد کار رفت آن که از تو شکوه بیداد کردمی
کس داوری نبرده ز جورت به دادگاه آن بی گنه که شاه زبانش بریده کو
کنون هرچه خواهی ازین دوست خواه بجز جان که شد برخی دادگاه
به حکم دادگاه غیب ناگاه بدست خویش میبرد سر خویش
نظر کنند بیک چشم بر ضعیف و قوی که دادگاه زبردست و زیر دست اینجاست
خرد افسرش باشد و دادگاه هش و رای دستور و دانش سپاه
زکاتی را که خواهی دادگاه کیسه وا کردن گره بربند کیسه افکنی هم بند همیانی
خلیفه دید در آن نوشته است: ای غافل، خصم: به رفتن بدادگاه بر تو پیشی گرفت. و تو نیز پس از او خواهی شد. منادی جبرئیل است و قاضی را نیازی به دلیل و برهان نیست.
به یوسف دادگاه و تخت شاهی رهانیدش ز چاه و بند و زندان