خوارن
جملاتی از کاربرد کلمه خوارن
دلیران و گردان آن انجمن چنان دان که خوارند بر چشم من
مبین به مردمخوار و زبون، به خواری ازآنک به کینه مردمخوارند، گرگ مردمخوار
آدمی خوارند اغلب مردمان از سلام علیکشان کم جو امان
اندرین دور، که مستان طریقت خوارند گرچه خوارند ولی خوشدل وبرخوردارند
دربارهٔ مرگ او منابع قرون وسطایی دیدگاههای چندی را بیان نمودهاند. یکی مرگ بر اثر بیماری مالاریا، دیگری زهرخوارنده شدن به دست معشوقهاش. پیکر او در آخن و در کنار شارلمانی به خاک سپردهشد.
من به یمگان به بیم و خوار و به جرم، ایمناند آنکه دزد و میخوارند
دل کبابند و جگر سوخته و جان افشان بسکه بر یاد لب لعل لبش خون خوارند
دو چشم نه، دو بلا جاودان خونخوارند؛ که خورده خون کسان، گشته ناتوان هر دو!
چنان زار و خوارند بر چشم من چه جادو چه دیوان آن انجمن
که هم مارخوارند وهم سوسمار ندارند جنگی گه کارزار
* با عثمان محمدپرست – مراسم انارخوارن
تا جگرخوار یا شکر خوارند در قفس طوطیان گفتارش