خلیده

معنی کلمه خلیده در لغت نامه دهخدا

خلیده. [خ َ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) در اندرون رفته. ( صحاح الفرس ). فرورفته. نفوذکرده. ( ناظم الاطباء ) :
هر ساعتش از غصه گلی تازه شکفته
وز غصه چو خارش همه در دیده خلیده.انوری. || فرورونده. نفوذکننده :
پر گرد باغ و بی بر شاخ و خلیده خاری
تاریک چاه و ناخوش زشت و درشت جایی.ناصرخسرو.|| سوراخ کرده. || گزیده. || سوراخ و جای فرورفتگی سوزن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه خلیده در فرهنگ معین

(خَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - فرورفته . ۲ - زخم شده .

معنی کلمه خلیده در فرهنگ عمید

۱. فرو رفته.
۲. آزرده: زواره بیامد خلیده روان / که امروز چون رفت بر پهلوان (فردوسی: ۲/۱۷۷ ).

معنی کلمه خلیده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - فرو رفته . ۲ - زخم شده مجروح .

معنی کلمه خلیده در ویکی واژه

فرورفته.
زخم شده.

جملاتی از کاربرد کلمه خلیده

غم که کرده خلل در خرام چابکت ای گل ز رهگذار که در پاخلیده خارجفایت
همیشه تا ز خار گلبن فکر نگردد دیده ی معنی خلیده
ذوقی ست همدمی به فغان بگذرم ز رشک خار رهت به پای عزیزان خلیده باد
لعبت صورت مرا دوخته‌ای به جادوی سوزن‌های بوالعجب در دل من خلیده‌ای
در دیده‌ها حدیث چو پیکان نشانده‌اند در کام‌ها زبان چو ناوک خلیده‌اند
در وادی محبت شاید رسد بآبی رفتست تا بچشمم خار بپا خلیده
به نزدیک توران سپاه آمدند خلیده‌دل و کینه‌خواه آمدند
به پیروزگر بر تو ای پهلوان که از من نباشی خلیده‌روان
در آن بیشه آن مردمان روز و شب گریزان، خلیده دل و خشک لب
تا خار او خلیده ست در پای دل فروغی چشمم گرو کشیده‌ست با ابر نوبهاری