خشکیده

معنی کلمه خشکیده در لغت نامه دهخدا

خشکیده. [ خ ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) خشک شده. ( یادداشت بخط مؤلف ). || تشنه. ( از ناظم الاطباء ).
- دهان خشکیده ؛ دهان انسان که بر اثر عصبانیت یا تشنگی خشک شده. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خشکیده در فرهنگ معین

(خُ دِ ) (ص مف . ) پژمرده .

معنی کلمه خشکیده در فرهنگ عمید

۱. خشک شده.
۲. [عامیانه، مجاز] لاغر.
۳. (قید ) [قدیمی، مجاز] متعجب.

معنی کلمه خشکیده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه که آب و رطوبت آن از میان رفته باشد. ۲ - پژمرده ( گیاه ).

معنی کلمه خشکیده در ویکی واژه

پژمرده.

جملاتی از کاربرد کلمه خشکیده

چشمها خشکیده جوها گشته پر آب گیرش پارگین شوره پر
با لبی خنده‌زنان می‌شد و می‌خواند سرود به خلاف لب خشکیده و چشم تر خویش
از بحرش ار مدد نیست از آب جو چه خیزد با بحر خود رهی ده خشکیده جوی ما را
یا جدا از تن دو دست یاور آب آور یا ز تیغ شمر و آن خشکیده کام و حنجرش
کرد کف زآب پر و برد به نزدیک دهان بود خشکیده زبان چون زعطش در دهنش
درین فصلی که هر خشکیده شاخی در طرب باشد نیفزاید به جز غم بر دل مسکین پژمان‌ها
اثر گریز گلخانه‌ای معمولاً برای بخار آب به عنوان گونه قابل تراکم فرمول بندی می‌شود. در این مورد بخار آب وارد استراتوسفر می‌شود و از طریق گریز هیدرودینامیکی به فضا می‌گریزد و بدین سان سیاره‌ای خشکیده برجای می‌ماند. این ممکن است در اوایل تاریخ ناهید روی داده باشد.
بدنبال انتقاداتش از دولت آلمان نازی، به مدت چهار ماه در اردوگاه مرگ «بوخن‌والد» زندانی شد. او خاطرات خود را در دوران اسارت نوشت و این دستنوشته را دفن کرد. دستنوشته وی در سال ۱۹۴۵ تحت عنوان «شاخه خشکیده درخت» منتشر شد.
دل از من چشم شهلا دلبر از تو لب خشکیده از من کوثر از تو
به کف بگرفت تیغ آبدار و مشک خشکیده چو گردون خمش دوزد بوسه پای شاه خوبان را
من شاخک خشکیده تو آب بقا داری همچون شجر طورم شاید که کنی مثمر
این درخت سرو که بیش از ۱۵۰۰سال عمر دارد و از حدود ۲۰۰ سال پیش خشکیده ولی هنوز ایستاده و پا برجاست این درخت جنبه تقدس دارد و مردم احترام خاصی برای آن قائل هستند.