خاکرو
معنی کلمه خاکرو در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه خاکرو
سیم نااهلان نجویی زان که نپسندد خرد خاکروبی کردن آن کس را که داند کیمیا
قسمت غواص، گوهر گشت صائب از صدف زینهار از خاکروبان در نگشاده باش
سلاطین چشم آن دارند از بهر سرافرازی که گاهی خاکروب این زمین سازند مژگان را
گرچنین جلوه کند آستی جامه صوف خاکروب در خیاط کنم دامانرا
عقل در دهلیز عشقش خاکروبی بیدلی ناطقه در لشکرش یا طبلیی یا ناییی
چون تو بر صحرای جان از علم لشگرگه زدی عقل کلی خاکروب گرد لشکرگاه تست
ز خاکروبی کاخ تو کام جو خاقان ز پاسبانی قصر تو نام جو قیصر
صبا سنبل و یاسمن دسته بست پی خاکروبی برین در نشست
چنان ز، خم بسبو کرده باده پیرمغان که خاکروبی میخانه را صهیب کند
به منزلی که بود خاکروب بال ملک چه عیشها که توان کرد چشم دشمن کور