معنی کلمه یحیی در لغت نامه دهخدا
یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی زید لواتی مرسی ، مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن البیاز، شیخ اندلس در قراآت بود. به سال 406 هَ. ق. به دنیا آمد و به سال 496 هَ. ق. در مرسیة درگذشت. او راست. النبذ النامیة فی القراآت الثمانیة. ( از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن علی جحاف حبوری حسنی ، معروف به جحاف ، از مردم حبور یمن و شاعر و نویسنده بود و به سال 117 هَ. ق. در ریمة و صاب درگذشت. سمت دبیری علی بن متوکل اسماعیل و پسرش یوسف را داشت و رسائلی برای او نوشت ، ولی چون خلافت به مهدی رسید او را زندانی ساخت و بعد آزاد شد. اشعار او را در دیوانی به نام «درر الاصداف من شعر السید یحیی بن ابراهیم جحاف » گرد آورده اند. ( از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن عمک ، ادیب و شاعر و فقیه و نحوی بود و شعر نیکو می گفت. آثار او بهترین کتب تحقیقی و پژوهشی مردم یمن بود. از آن جمله است : 1- الکامل. 2- الوافی. 3- الکافی. وی به سال 670 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن احمدبن ابی المجد ابراهیم خالدی شبذی ابیوردی علامه ، ازمردم شبذ از دیه های ابیورد بود. ( یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن مزین ، مکنی به ابوزکریا، عالم حدیث و رجال و از مردم قرطبة بود. او راست : 1- تفسیر الموطاء. 2- المستقصیة. 3- فضائل القرآن. 4- رغائب العلم و فضله. 5- تسمیة الرجال المذکورین بالموطاء. ( از اعلام زرکلی ).
یحیی.[ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن یحیی جحافی حبوری ،ملقب به عمادالدین و معروف به جحافی ، فقیه زیدی یمانی ، ادیب و شاعر بود و در عهد متوکل فرمانروایی شهر حبور را داشت. از آثار اوست : 1- ارشاد المؤمنین الی معرفة نهج البلاغة المبین. 2- شرح علی الحاجبیة. وی در حدود سال 103 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ).