گوشتی

معنی کلمه گوشتی در لغت نامه دهخدا

گوشتی. ( ص نسبی ) گوشتین. از گوشت. منسوب به گوشت. درست شده با گوشت.
- خال گوشتی ؛ خال که نه مصنوع بود. خال طبیعی.
|| پرگوشت. فربه.
- گنجشک گوشتی ؛ فربه. پرگوشت. که لاغر و نزار نبود.
- گوسفند ( گاو ) گوشتی ؛ گوسفند و گاو که برای کشتن پرورند، و آن را کاردی نیز گویند . ( یادداشت مؤلف ) : و فرمود [هوشنگ ] تا گاو و گوسفند و دیگر حیوانات را گوشتی کنند و از گوشت آن خورند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 27 ).
ای بزرگی که دین یزدان را
لقبت صد کمال نو داده ست
دان که من بنده را خداوندی
میوه و گوشتی فرستاده ست
میوه در ناضج اوفتاد و کسی
اندر این فصل میوه ننهاده ست
گوشتی ماند و من در این ماندم
زآنکه رعنا و محتشم زاده ست
گفتم ای گوسفند کاه بخور
کز علفها همینت آماده ست
گفت جو، گفتمش ندارم ، گفت
در کدیه خدای بگشاده ست.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 531 و چ نفیسی ص 341 ).
|| نوعی خرما در حاجی آباد. ( یادداشت مؤلف ).
گوشتی. ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قنقری بالا ( علیا ) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده واقع در 76000 گزی شمال باختری سوریان و 15000گزی شوسه شیراز به اصفهان. سکنه آن 11 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). محلی در چهارفرسخ ونیمی شمال قاضیان است. ( فارسنامه ناصری گفتار2 ص 245 ).

معنی کلمه گوشتی در فرهنگ عمید

۱. تهیه شده از گوشت: خوراک گوشتی.
۲. [مجاز] پرگوشت، فربه: دام گوشتی.
۳. گوشت دار: خال گوشتی.

معنی کلمه گوشتی در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به گوشت ساخته از گوشت . یا خال گوشتی . خال طبیعی مقابل خال مصنوعی . ۲ - پرگوشت فربه چاق : گنجشک گوشتی . یا گوسفند ( گاو ) گوشتی . گوسفندی ( گاوی ) که برای کشتن پرورش دهند کاردی : دان که من بنده را خداوندی میوه و گوشتی فرستاده است میوه در ناضج اوفتاد و کسی اندرین فصل میوه ننهاده است گوشتی ماند و من در این ماندم زانکه رعنا و محتشم زاده است گفتم ای گوسفند کاه بخور کز علفها همینت آماده است . گفت : جو گفتمش ندارم گفت : در کدیه خدای بگشاده است . ( انوری ) ۳ - نوعی خرما ( در حاجی
ده کوچکی است از دهستانی فنقری بالا بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده واقع در۷۶٠٠٠ گزی شمال باختری سوریان و ۱۵٠٠٠ گزی شوسه شیراز به اصفهان .

جملاتی از کاربرد کلمه گوشتی

انگشت اضافه به شکل‌های متفاوتی ظاهر می‌شود. این انگشت می‌تواند پوستی یا گوشتی باشد؛ و حتی یک یا چند بند استخوانی داشته باشد. در بعضی موارد استخوان‌های آن به استخوان‌های کف دست متصل است. گاهی انگشت در انتها دو شاخه می‌شود و دو انگشت به وجود می‌آورد.
حدیث گوشت نامی بینشانست دهان گر گوشتی دیده زبانست
ای تیز کرده دندان بر استخوان یاران تا گوشتی نخاید بردوز لب دهان را
صمصام تو را گوشتی دهد بازوی تو روز قتال ملک
گوشتی و نقل و نان ترتیب کرد لیک وجه بادهٔ احمر نداشت
مگر قصاب ناخوش زندگانی بدادش گوشتی چو نان که دانی
و خداوند عالم بیشتر خیرات را نسبت به صبر داده است و اکثر درجات بهشت را به آن متعلق فرموده و آن را در هفتاد و چند موضع از کتاب خود ذکر فرموده و اوصاف بسیار از برای صابرین ثابت کرده او از برای ایشان صلوات و رحمت و هدایت را قرار داده و مژده بودن خود را با ایشان به ایشان رسانید چنان که فرموده: «و اصبروا ان الله مع الصابرین» یعنی «صبر کنید که خدا با صبرکنندگان است» و اجر ایشان را بی حساب قرار داده چنانکه مذکور شد و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «صبر، نصف ایمان است» و فرمود: «هر که برسد به حظی از یقین و صبر، باک نداشته باشد از آنچه فوت شود از بیداری شبها و روزه روزها و اکثر شما صبر کنید بر آنچه بر آن هستید از فقر و بی چیزی، دوست تر دارم از اینکه هر مردی از شما، مقابل جمیع عمل شما را بیاورد و لیکن می ترسم که بعد از من دنیا برشما گشوده شود تا اینکه شما انکار بعضی دیگر را کنید، و در آن وقت، اهل آسمان ها انکار بر شما نمایند پس هر که در راه خدا صبر کند به تمام ثواب خود ظفر یافته است» و نیز از آن حضرت مروی است که «خدای تعالی فرمود: هرگاه یکی از بندگان خود را به مرضی مبتلا سازم پس او صبر کند و شکایت خود را به عیادت کنندگان نکند، بدل می سازم گوشت او را به گوشتی بهتر از آنکه داشت و خون او را به خونی بهتر از آنکه از برای او بود پس اگر او را شفا دادم شفا می دهم در حالی که هیچ گناهی از برای او نباشد و اگر او میرانیدم به سوی رحمت خود می برم» و فرمود که «از جمله بزرگ داشتن خدا و شناختن حق او آن است که درد خود را شکایت نکنی و مصیبت خود را ذکر ننمایی».
نه زبانی که گوشتین باشد بل زبانی که گوش تین باشد
باز گفتا گوشتی گر باشدم راضیم به از کبوتر باشدم