گنج روان

معنی کلمه گنج روان در لغت نامه دهخدا

گنج روان. [ گ َ ج ِ رَ ] ( اِخ ) نام گنج قارون است. گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند. ( برهان ). کنایه از گنج قارون چرا که پیوسته در زیر زمین حرکت بسوی تحت میکند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
صاحب دلق و عصا چون عمر و چون کلیم
گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 36 ).گوشه ای از خلق و کنجی از جهان
بر همه گنج روان خواهم گزید.خاقانی.
گنج روان. [ گ َ ج ِ رَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان باستارگان. ( شمس اللغات ). || شراب. || گنج فراوان و بزرگ چون گنج قارون :
تا به دست آورده اند از جام و می صبح و شفق
زیر پای ساقیان گنج روان افشانده اند.خاقانی.تو نپرسی من بگویم نز کسی دزدیده ام
کز در شاهنشهی گنج روان آورده ام.خاقانی.کوس از چه روی دارد آواز گنج باری
کز نور صبح بینم گنج روان مشهر.خاقانی.خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود.حافظ.

معنی کلمه گنج روان در فرهنگ معین

( ~ِ رَ ) (اِمر. ) نام گنج قارون است و گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند.

معنی کلمه گنج روان در فرهنگ فارسی

نام گنج قارون است و گویند پیوسته در زیر زمین حرکت میکند .
آسمان با ستارگان .

معنی کلمه گنج روان در ویکی واژه

نام گنج قارون است و گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می‌کند.

جملاتی از کاربرد کلمه گنج روان

نان تهی نه و همه آفاق نام من گنج روان نه و همه آاق گم گم است
گه بر سر فرمان تو جان افشانم گه بر رقمش گنج روان افشانم
چو عشق دلبران گنج روانست چنان بهتر که اندر دل نهانست
معنی به دلم باز شد، اما به زبانم این گنج روان، جای به ویرانه نگیرد
تا به دست آورده‌اند از جام و می صبح و شفق زیر پای ساقیان گنج روان افشانده‌اند
رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب
گنج روان شنیدم و این طوق و بارگی هر کس که دیده، دیده بود گنج را روان
کوه سیمینی و در کوه اوفتد آواز گنج آخر این آوازهٔ گنج روان چون نشنوی
سیصد اشتر ز بختیان جوان شد روانه به زیر گنج روان
در ره گفتار شد گنج روان عمر صرف واعظ اکنون بایدت گنجی گرفت و کار کرد