کلفت

معنی کلمه کلفت در لغت نامه دهخدا

کلفت. [ ک ُ ف َ ] ( ع اِ ) کلفة. سختی. رنج. مشقت. ( فرهنگ فارسی معین ). زحمت و رنج و محنت و تصدیع. ( ناظم الاطباء ). دشواری. رنج. مشقت. ج ، کُلَف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : پیش از ملاقات ناصرالدین از کلفت نزول و مباشرت زمین خدمت به حکم ضعف شیخوخت و مراعات کبرسن استعفا خواسته بود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 127 ). او را آنجایگاه بگذاشت و صیانت او از کلفت سفر و مشقت خطر رعایت فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 239 ). و رجوع به کلفة شود. || تکلیف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || درخواستن چیزی از کسی که او را از آن رنج بود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کلفت. [ ک ُ ف َ ] ( اِ ) خدمتگار و کنیز. ( ناظم الاطباء ). زن خدمتکار. خادمه. ( فرهنگ فارسی معین ).در تداول عامه ، خادمه. زن پرستار. مقابل نوکر و خادم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مجموع کسانی که تحت تکفل شخص هستند. عایله. اهل بیت. ( فرهنگ فارسی معین ). اهل و عیال ؛ فلان با ده سر کلفت پانصد تومان مواجب دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کلفت. [ ک َ ل َ ] ( اِ ) منقار مرغان را گویند. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). شند و کلفت و بتپوز و منقار در ددان استعمال کنند و کلفت و شند، جز مرغ را نگویند. ( لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 40 ). کلب. کلپ. کلف. منقار مرغ. ( فرهنگ فارسی معین ). پوژ. پوز. بتفوز. شند. منقار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
از آن کوز ابری ( ؟ ) بازکردار
کلفتش بسدین و تنش زرین.
رودکی ( احوال واشعار رودکی ، نفیسی ص 1067 ).
کلفت. [ ک ُ ل ُ ] ( ص ) درشت و ناهموار را خوانند. ( برهان ). گنده و درشت و ناهموار. ( غیاث ). زشت و ناهموار. ( آنندراج ). ضخیم. ستبر. ( فرهنگ فارسی معین ). در تداول عامه ، ضخیم. ضخم. حجیم. سطبر. زَفت. هنگفت. تناور. قطور. مقابل نازک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به پوست کلفت ، سبیل کلفت ، کمر کلفت ، گردن کلفت ، لب کلفت شود. || در تداول عامه ، درشت. خشن. ( فرهنگ فارسی معین ). سخن درشت. دشنام. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- حرف کلفت ؛ سخن زشت و درشت ناخوشایند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کلفت بار کسی کردن ؛ دشنام یا سخنهای درشت بدو گفتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کلفت پران ؛ کلفت گو. در تداول عامه ، آنکه سخنان درشت و خشن گوید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ترکیب بعد و ترکیب کلفت گو شود.

معنی کلمه کلفت در فرهنگ معین

(کُ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - مشقت ، رنج ، زحمت ، سختی . ۲ - خدمتکار زن ، کنیز.
(کُ لُ ) (ص . ) ستبر، ضخیم . ، ~ بار کسی کردن سخنان تلخ و زننده به او گفتن .

معنی کلمه کلفت در فرهنگ عمید

درشت، ستبر.
منقار پرنده.
۱. زن خدمتکار.
۲. [قدیمی] مشقت، سختی، رنج و زحمت.

معنی کلمه کلفت در فرهنگ فارسی

درشت، ستبر، مقابل نازک، کلف، کلب:سگ، زن خدمتکار، مشقت، سختی، رنج وزحمت
( صفت ) ۱ - درشت و نا هموار . ۲ - ضخیم ستبر . ۳ - متمول ثروتمند : ( مرد کلفتی است ) . ۴ - درشت خشن : ( متلکهای کلفت میگوید ) .

معنی کلمه کلفت در ویکی واژه

مشقت، رنج، زحمت، سختی.
خدمتکار زن، کنیز.
ستبر، ضخیم. ؛ ~ بار کسی کردن سخنان تلخ و زننده به او گفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه کلفت

از فیلم‌های معروف او می‌توان به بازی در فیلم داغ سرخ، گردن کلفت، پنهان (فیلم ۱۹۸۷)، غلاف تمام فلزی، سرباز جهانی (فیلم ۱۹۹۲) و اکش جکسون اشاره کرد.
بارست خنده بر دل کلفت پرست من پر خون بود دهان گل از پشت دست من
آزاد رحیمف در ۸ اکتبر سال ۱۹۶۴ در شهر باکو در خانواده کلفت زاده شد. در سال ۱۹۷۱ وارد دبیرستان شماره ۱۳۴ در باکو شد. در سال ۱۹۸۱، از این دبیرستان فارغ‌التحصیل و وارد رشته زبان و ادبیاتت انگلیسی دانشگاه زبان آذربایجان گردید. در سال ۱۹۸۶، از دانشگاه یادشده دانش‌آموخته شد.
گرد کلفت بسکه بر رخسارم از جوش غم است روی بر دیوار در آیینه ام دارد مثال
ندارد حاصلی جز گرد کلفت خاک بی حاصل بگردی چند چون خورشید سر تا پای عالم را؟
به‌ کلفت دل مأیوس من ‌که پردازد هزار آینه زین رنگ درگل افتادست
بر بوی صبح دست ز دامان شب مدار فیض است‌ کلفتی که کند اقتضای فیض
عکس و آیینه نسبتی دارند ربط عاری ز کلفتی دارند
از دل مجروح ما خون گرد کلفت می برد تیغ سیراب است آب گلستان زخم ما
چراغم روغن گل می کند سیلاب کلفت را نمک در چشم داغم هر که ریزد توتیا گردد
نشان کلفت رندان درین بزم ز صاف و درد مینای تو باشد
اما مراد این‌جا ایثار است و آن بر دو گونه باشد: یکی در صحبت، چنین که ذکرش گذشت و دیگر اندر محبت و اندر ایثار حق صاحب نوعی از رنج و کلفت است؛ اما اندر ایثار حق دوست همه رَوْح و راحت است.