کف
معنی کلمه کف در لغت نامه دهخدا

کف

معنی کلمه کف در لغت نامه دهخدا

کف. [ ک َ ] ( اِ ) سیاهی بود که مشاطگان بر ابروی زنان کنند. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 248 ). چیزی باشد که مشاطگان بر ابروی عروس مالند. ( برهان ). سیاهی که مشاطگان بر ابروی زنان مالند. ( فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ اوبهی ). کحل. ( از حاشیه المعرب جوالیقی ص 263 ) :
کف بنشاند و غازه کند و وسمه کشد
آبگینه زند آنجا که درشتی خار است.
مجیر غیاثی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 248 ).
همان اژدها کان ز کوه کشف
برون آمد و کرد گیتی چو کف.اسدی ( از فرهنگ رشیدی ).
کف. [ ک َ ] ( اِ ) چیزی غلیظ که بر روی آب می نشیند و از جوش و غلیان دیگ بهم می رسد و آن را به عربی رغوه می گویند. ( برهان ). آنچه از جوشش دیگ بر روی آب یا گوشت و امثال آن نشیند یا بر دهان شتر و روی آب جمع شود و آن را کفک به اضافه کاف دیگر نیز گفته اند. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). چیزی سفید و غلیظ که بر روی آب می نشیند و از جوش و غلیان آب بهم می رسد و از استعمال صابون و جز آن نیز پدید می آید. ( ناظم الاطباء ).یکی از اشکال انحلال هوا در مایعاتی که گرم یا تکان داده می شوند ایجاد می گرددمانند کف حاصل از حل صابون در آب که به نام کف صابون خوانده می شود و سرجوش و کف حاصل از جوشاندن برخی مواد که در سطح مایع جمع می شوند. ( فرهنگ فارسی معین ).کفک. زبد. طفاحه. قسمتی پر هواتر و سفیدرنگ از مایعی که بر روی آن ایستد. ( یادداشت مؤلف ) :
می زرد کف بر سرش تاخته
چو روی از بر زر بگداخته.اسدی.کف و تیرگی هرچه زان آب خاست
ز می گشت اینک که در زیر ماست.اسدی.اگر گوید کف چیست ؟ گوییم آب است با هوا آمیخته. ( جامع الحکمتین ص 95 ).
جاهل نرسد در سخن ژرف تو آری
کف بر سربحر آید پیدا نه به پایاب.خاقانی.کف چرخ زنان بر می ، می رقص کنان در دل
دل خارکنان از رخ گلزار نمود اینک.خاقانی.در کف بحر کفت غرقه شود هفت بحر
اینک جیحون گواست شرح دهد با بحار.خاقانی.گردش کف را چو دیدی مختصر
حیرتت باید به دریا درنگر
آنک کف را دید سرگویان بود
و آنکه دریا دید او حیران بود.مولوی.- کف آبگینه ؛ آبی باشد که مانند کف بر روی آبگینه پیدا شود بهنگام گداختن و بعضی گویند ریم آبگینه است. سفیدی چشم را زایل کند و آن را به عربی زبدالقواریر و ماءالزجاج خوانند و به یونانی مسحوقونیا گویند. ( برهان ) ( از آنندراج ). و رجوع به زبدالقواریر شود.

معنی کلمه کف در فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (اِ. ) سطح داخلی دست یا پا که تقریباً گود است . ج . کفوف . ، ~ دست خود را بو کردن کنایه از: علم غیب دانستن (بیشتر به صورت استفهام انکاری به کار رود ).
( ~ . ) [ ع . ] (مص م . ) بازداشتن ، منع کردن .
( ~ . ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - انبوهی از حباب - های ریز که به هنگام جوشیدن آب در آن به وجود می آید. ۲ - حباب های ریز سفید رنگی که در اثر ترکیب مواد شوینده و آب پدید می آید. ، ~ به دهان آوردن کنایه از: سخت خشمگین شدن .

معنی کلمه کف در فرهنگ عمید

۱. مادۀ سفید رنگی که از حل شدن مواد شوینده در آب پدید می آید.
۲. مادۀ سفیدرنگی که هنگام عصبانیت، غش، صحبت کردن، و مانند آن از دهان خارج می شود.
= کفِ دریا:
۱. (زیست شناسی ) صدف نسبتاً پَهن، ضخیم، سفیدرنگ، و سبُک ماهی مرکب.
۲. (زمین شناسی ) مادۀ معدنی نرم شبیه خاک رس سفید که بیشتر برای ساختن چپق به کار می رود و پیش از خشک شدن به آسانی می توان بر روی آن حکاکی کرد.
مادۀ سیاه رنگی که زنان به ابروی خود می مالیدند.
۱. (زیست شناسی ) سطح بیرونی دست یا پا.
۲. [جمع: کُفوف] دست.
۳. [جمع: کُفوف] سطح چیزی: کف اتاق.
۴. [قدیمی] کفۀ ترازو.
= کف رفتن: (مصدر متعدی ) [مجاز] ربودن و دزدیدن، به تردستی چیزی از دست کسی یا از جایی ربودن.
= کف زدن: (مصدر لازم ) دست زدن، دستک زدن، دست بر دست زدن، دو کف دست را به هم زدن.
۱. (ادبی ) در عروض، انداختن حرف هفتم ساکن از فاعلاتن یا مفاعیلن که فاعلاتُ یا مفاعیلُ بماند.
۲. [قدیمی] بازداشتن.

معنی کلمه کف در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) باز ایستانیدن باز داشتن ۲ - بر گردانیدن . ۳ - اسقاط حرف هفتم ( آخر ) رکن بحر چون نون ( فاعلاتن ) و ( مفاعلین ) پس فاعلات و مفاعیل باقی ماند . توضیح : جزوی را که بتوسط این زحاف تغییر یافته باشد ( مکفوف ) گویند . یاکف نفس . خود داری کردن .
درخت زیزفون در اصلاح زبان دیلمان و لاهیجان

معنی کلمه کف در فرهنگستان زبان و ادب

{foam} [شیمی] پراکنه ای از حباب های گاز در یک مایع که دست کم یکی از ابعاد آن در حد و اندازۀ کلوئیدی است

معنی کلمه کف در دانشنامه عمومی

کَف، پراکندگی گاز در مایع است به صورتی که بخش اعظم محیط را گاز تشکیل داده و مایع به صورت لایه های بسیار نازکی میان حباب های گاز قرار گرفته باشد. مواد خالص کف نمی کنند. با بهم زدن مایع ها در گازها و در حضور عوامل پایدار کننده، کف ایجاد می شود.
کف ها، اشیایی هستند که از طریق به دام افتادن گازها در مایعات و جامدات تشکیل می شوند.
اسفنج حمام و رویه های تشکیل شده در بالای نوشابه ها و دلسترها، نمونه هایی از کف ها هستند. در اکثر کف ها، حجم گاز بسیار است. با رگه هایی نازک از جامدات و مایعات که نواحی یا غشاهای گازی را از هم جدا می کنند.
کف ها می توانند سلول - بسته یا سلول - باز باشند ( open - cell یا closed - cell ) در سلول - بسته ها، کف ها نواحی گازی گسسته تشکیل می دهند، که هر کدام کاملاً توسط مادهٔ جامد احاطه شده. در سلول - بازها، نواحی گازی به هم مرتبط هستند. اسفنج حمام نمونه ای از کف های سلول - باز است. آب به سادگی در تمام ساختار نفوذ پیدا کرده و شناور می شود و هوا را جابجا می کند. تشک کمپینگ، نمونه ای از کف های سلول - بسته می باشد. نواحی گازی کاملاً از هم تفکیک شده و نفوذناپذیرند در نتیجه با ورود آب به یکی از نواحی، بقیهٔ نواحی را در بر نمی گیرد.
کف ها نمونه هایی از رسانه های پراکنده هستند. به طور کلی، گاز موجود، به حباب هایی از اندازه های مختلف تقسیم می شود که غشاهای مایع جدا شده اند. این مرزهای فاز مایع مدام کوچکتر و کوچکتر شده و نهایتاً فاز مایع از سیستم تخلیه می شود و حباب می ترکد. وقتی که مقیاس اولیه و اصلی خیلی ریز باشد، مثلاً در یک کف بسیار ریز، این محیط پراکنده را می توان نوعی کلویید نامید.
کف ها در صنعت مورد استفاده قرار می گیرند و در آتش نشانی هم استفاده مخصوصی دارند. کف مانند لایه ای پیوسته در سطح ماده در حال سوختن جریان می یابد و از پیدایش بخارهای اشتعال پذیر جلوگیری می کند.
کف ها، در بسیاری از موارد و نمونه ها، سیستمی چندمقیاسه دارند.
یک مقیاس، مقیاس حباب است. مواد کفی، نوعاً ساختاری بی نظم داشته و حباب هایی از اندازه های مختلف دارند. در اندازه های بزرگ، مطالعهٔ کف ها بسیار نزدیک به مسائل ریاضی حداقل سطوح و رسوبات سه بعدی می باشد که لانه زنبوری هم نامیده می شوند.
مقیاس دیگر و پایین تر از حباب ها، مقیاسی است که تغییرپذیر است و آن را می توان شبکه ای از نواحیِ گازی مرتبط باهم در نظر گرفت که لاملا نامیده می شود. در این مقیاس، ارتباط ها سه گانه بوده و زاویهٔ ۱۲۰ درجه خارج از نقاط اتصال می سازد که مرزهای فلات نامیده می شوند.
معنی کلمه کف در فرهنگ معین
معنی کلمه کف در فرهنگ عمید
معنی کلمه کف در فرهنگ فارسی

معنی کلمه کف در دانشنامه آزاد فارسی

کَفّ
(در لغت به معنی بازداشتن) اصطلاحی در عروض. از زحاف های عروضی، و آن افتادنِ حرف هفتم رکنی است که جزء آخرش سبب خفیف باشد، چنان که «ن» از آخر «مفاعیلن» و «فاعلاتن» و «مستفعلن» بیفتد و «مفاعیلُ» و «فاعلاتُ» و «مستفعلُ» بماند. رکن تحت زحاف کفّ را مکفوف نامند.

معنی کلمه کف در ویکی واژه

سطح داخلی دست یا پا که تقریبا گود است. جمع کفوف.
انبوهی از حباب ریز که به هنگام جوشیدن آب در آن بوجود می‌آید.
حباب‌های ریز سفید رنگی که در اثر ترکیب مواد شوینده و آب پدید می‌آید.[۱]
بازداشتن، منع کردن.
کف به دهان آوردن کنایه از: سخت خشمگین شدن. ز بیشه به هامون کشیدند صف/ ز خون جگر بر لب آورده کف «فردوسی»
کف دست خود را بو کردن کنایه از: علم غیب دانستن (بیشتر به صورت استفهام انکاری بکار میرود).
↑ کَفْ در گویش گنابادی کف، نوعی خوردنی شیرین است که از گیاهی به نام بیخ تولید می‌شود. ریشه گیاهی به نام چوبک را که به بیخ مشهور است، در آب خیسانده و پس از چند بار جوشاندن، در ظرف بزرگ سفالی به نام تغار می‌ریزند. پس از آن با دسته‌ای از چوب‌های نازک درخت گز به نام دسته گز مایع مزبور را برای مدتی هم می‌زنند تا به صورت کف سفت درآید.

جملاتی از کاربرد کلمه کف

بنای امامزاده قاسم متعلق به قرن هشتم هجری قمری است و در محله پایین‌بازار آمل و در مجاورت بلوار شهید بهشتی قرار دارد. از لحاظ شکل و پلان دارای ویژگیهایی است که آن را منحصربه‌فرد نموده، بطوریکه نظیر آن در مازندران دیده نمی‌شود. بنای ۸ ضلعی با گنبدی کوتاه بر روی یک صفحه قرار دارد که با ملاط بر روی آجر، تزئیناتی روی آن صورت گرفته‌است.بالای طاق‌نماها، سه قرنیس سینه کفتری دیده میشود. بام بنا سفال‌پوش است و ورودی آن در جهت شرقی بنا قرار دارد. سه پنجره نورگیر چوبی، در اضلاع شمالی و جنوبی و غربی تعبیه شده است.در کنار این برج کوتاه یک مسجد و یک حیاط که قبرستان است وجود دارد.
چندین دلیل دیگر برای نامگذاری قهوه آورده شده که یکی از مشهورترین آن این است که این واژه از یک زبان اتیوپیایی یا یک زبان آفریقایی دیگر گرفته شده باشد و در اصل نام منطقه‌ای به نام کفا در جنوب‌غربی اتیوپی بوده‌است. گمان می‌رود که گیاه قهوه نخست آن جا یافت شده، در ضمن مردم آن منطقه به این گیاه بون می‌گویند.[نیازمند منبع]
هجوم نگذارد از کف ای مایه بخل دامان ترا چنان که تو دامن بخل
روزگاری بود برگ گفتگو صائب نداشت از نسیمی بر رخش بشکفت گلزاری چنین
احمد زیدآبادی، در تلگرام خود نوشت: «درد جامعه گرفتار رشد فزاینده تورم، بیکاری و گرانی ناشی از بی‌کفایتی مدیران داخلی و تحریم‌های بی‌سابقه است، با سازوکار اروپایی چاره نمی‌شود، بلکه این کشور نیازمند تصمیم‌های استراتژیک است».
شمس الکفاة صاحب سید وزیر شاه بوالقاسم احمد حسن آن حر حقگزار
ریشه‌های این شرکت به سال ۱۸۷۰ و زمان تأسیس شرکت استاندارد اویل، در ایالت اوهایو بازمی‌گردد. شرکت استاندارد اویل در عرض کمتر از دو سال توانست همه شرکت‌های رقیب را خریداری کرده و در خود، ادغام نماید یا در غیر این‌صورت با نفوذ خود عملاً آن‌ها را نابود کند. راکفلر که در ابتدا تصمیم‌گیرنده اصلی شرکت بود به‌تدریج با تشکیل کمیته‌هایی کارها را واگذار کرد. ولی کماکان به عنوان سهامدار اصلی این شرکت، باقی‌ماند.
از زحل خط عمودی سوی کف خط نصیب هست تقدیر تو آسوده زبی یا بدوی
چون رشتهٔ ایمان من بگسسته دیدند اهل کفر یک رشته از زنار خود بر خرقهٔ من دوختند
ز می جامیست پر می بر کف ما حبابی می نماید عین دریا
مشک شد خاک زیر پای ولیت مار شد در کف عدوت رسن
در عصر قاجار هم توجه خاصی به مشهد کاظمین شد، آقا محمد خان قاجار تعمیرات و بازسازی‌های عمده‌ای در حرم انجام داد. او در ۱۲۱۱ ق دو گنبد آستان را، از پایین تا بالا، با طلای ناب پوشانید. ایوان رواق جنوبی را نیز طلا کاری کرد و کف حرم و صحن را با سنگ‌های مرمر فرش کرد. خانه‌هایی را در اطراف صحن خریداری کرد و صحن را توسعه داد.
هزار لاله و گردش ز مشک لاله هزار بهار چین و شکفته در او نهفته بهار
مرد پاسخ داد: این خلاف امر خداوند است. چه امر داده است مردمان را زنند تا ایمان آوردند و تو خواهی مرا زنی تا به کفر اقرار آورم؟ هارون وی را ببخشود.
و عارض و خط دلجوی دوست سبزه و گل به شاخسار شکفت و زجویبار دمید