کاهل

معنی کلمه کاهل در لغت نامه دهخدا

کاهل. [ هَِ ] ( ع اِ ) میان دو کتف ستور. ( غیاث ). قسمت بالای پشت بدن که گردن بدان پیوندد و آن ثلث بالای ستون فقرات است و در آن شش مهره است. یا میان دو کتف یا پیوندگاه گردن در پشت... ج ، کواهل. ( از اقرب الموارد ). سر کتف و استخوان برآمده کرانه دوش ستور یا عام است یا دوش که سه یک حصه پشت سر است محتوی شش مهره یا مابین دو کتف ، یا بن گردن از پشت. ج ، کواهل. ( منتهی الارب ) :
برآوردم زمامش تا بناگوش
فروهشتم هویدش تا به کاهل.منوچهری.|| ( ص ) مرد کهل گردیده یعنی سیاه و سپید موی شده. ( منتهی الارب ) ( محیطالمحیط ). || گشن جوشان تیز شهوت. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) ذوکاهل ، کنایه از مرد خشمناک است. ( منتهی الارب ). || شدیدالکاهل ، بلندجانب صاحب شوکت و قوت. ( منتهی الارب ).
کاهل. [ هَِ ] ( ص ) تن آسان. تن پرور. تنبل. ( یادداشت مؤلف ). سست. ( غیاث )[ : چغانیان ] ناحیتی بزرگ است وبسیار کشت و برز و برزیگران کاهل. ( حدود العالم ).
که اندر جهان سود بی رنج نیست
کسی را که کاهل بود گنج نیست.فردوسی.چو کاهل شود مرد هنگام کار
از آن پس نیاید چنان روزگار.فردوسی.نگویی مرا کز چه ای روزگار
گریزانی از من چو کاهل ز کار.فردوسی.هرگز نشود خسیس وکاهل
اندر دو جهان به خیر مشهور.ناصرخسرو.آن نظر بر بخت چشم احول کند
کلب را کهدانی و کاهل کند.مولوی.گفت هرچه کاله سیم و زر است
آن برد زان هر سه کو کاهلتر است.مولوی.هرک او عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکشت کاهل و دخل انتظار کرد.سعدی.ترکیب ها:
- کاهلانه . کاهل رو. کاهل شدن. کاهل قدم. کاهل مزاج. کاهل وار. کاهلی. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.

معنی کلمه کاهل در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) شانه ، کتف .
(هِ ) [ ع . ] (اِفا. ) تنبل .

معنی کلمه کاهل در فرهنگ عمید

۱. سست، تنبل.
۲. [قدیمی] پیر.
۳. [قدیمی] ناتوان.
۴. (اسم )[جمع: کواهِل] [قدیمی] بالای شانه تا زیر گردن، میان دو کتف چهارپایان، پشت گردن.

معنی کلمه کاهل در فرهنگ فارسی

پیر، ناتوان، سست وتنبل
( اسم ) میان دو شانه پشت گردن جمع : کواهل : [ بر آوردم زمامش تا بنا گوش فرو هشتم هویدش تا بکاهل ] . ( منوچهری )

معنی کلمه کاهل در ویکی واژه

تنبل.
شانه، کتف.

جملاتی از کاربرد کلمه کاهل

چند گویی مر مرا کز کار چون کاهل شدی راست گویی ای صنم از کار تو از کار تو
ای رهرو عشق، کاهلی پیشه مکن در کالبد فسردگی ریشه مکن
سلب لباس و اسرکه از وی صدور یافت کاهل و عیال خود همه دیدی اسیر و عور
ز کاهلی تو «نظیری » احزان این چمنی گهی به باغ شدی کز نشاط وارستند
خود تو کاهل نشینی ای غافل ناپسندست غفلت از عاقل
کاهلی در گوشه‌ای افتاد سست خسته و رنجور، اما تندرست
کاین سخن‌ها همه گزاف بود کاهل از کارها معاف بود
سائل وزایر رحام پیش تو آرند شکر فریضه است بر تو کاهل رخامی
تاریخدان آلمانی الیور کاهل که دارونامه کوچک را به انگلیسی برگرداند تفکیکی از ریشه لغات مواد و محصولات را ارائه می‌دهد که ریشه منابع را اینگونه نشان می‌دهد: عربی: ۳۸٫۹٪، فارسی: ۲۲٫۶٪، یونانی: ۱۲٫۵٪، سانسکریت:۸٫۱٪، سریانی: ۴٫۸٪ و غیره:13.1%.
چنین سودی چو هر دم می‌توان کرد چرا از کاهلی باید زیان کرد
ابوبکر همراه عمویش حسین بن علی از مدینه تا مکه و سپس به کربلا آمد و در روز عاشورا به میدان رفت و پس از نبردی دلاورانه با تیر عبداللّه عُقْبَهْ غَنَوی کشته شد. محمد باقر در حدیثی وی را عُقْبَه غَنَوی معرفی کرده‌است، ولی برخی قاتل او را حرملة بن کاهل اسدی دانسته‌اند.
کاهلر پس از بازنشستگی به عنوان محقق، فعالیت کرد و تعدادی مقاله مهم در مورد مبانی فیزیک و گروه پوانکاره و همچنین تعدادی مقاله فلسفی نوشته نمود.
جلوه هم دارم ولی از بهر کاهل بینشان اول از مصر نکویی چشم روشن می‌برم