کارساز

معنی کلمه کارساز در لغت نامه دهخدا

کارساز. ( نف مرکب ) خدمتکار و مانندآن. ( آنندراج ). وکیل. مهندس. ( زمخشری ) :
شکر ایزد را که ما را خسرویست
کارساز و کاربین و کاردان.فرخی.دولت او در ولایت کارساز
هیبت او بر رعیت پاسبان.فرخی.همه کارسازانت از کم و بیش
نباید که ورزند جز کار خویش.اسدی ( گرشاسبنامه ).ولیکن تو این کارساز اختران را
به فرمان یزدان حصار حصینی.ناصرخسرو.قلمی را که موی در سرماند
کارساز دبیر نتوان یافت.خاقانی.چو اقبال شد شاه را کارساز
بروشن جهان ره برون برد باز.نظامی.دیده بر بخت کار ساز نهاد
سر ببالین تخت باز نهاد.نظامی.بجز زن کسی کارسازش نبود
بدیدار مردان نیازش نبود.نظامی.احمدبن عبدالعزیز در اول کار بغایت پسندیده سیرت و خوب خصال و کارساز و رعیت نواز بود. ( ترجمه محاسن اصفهان مافروخی ).
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست.حافظ.ساقی بیا که از مدد بخت کارساز
کامی که خواستم ز خدا شد میسرم.حافظ.یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من.حافظ.و مصاحب و نائب و کارساز ابوالحسن ابوعلی بن نصربن سالم بوده است. ( تاریخ قم ص 221 ).
|| ( اِخ ) باری تعالی. ( آنندراج ).از اسمهای خداوند عالم جل شانه. ( ناظم الاطباء ). نامی از نامهای الهی. خداوند متعال :
که ای دادگر داور کارساز
تو کردی مرا در جهان بی نیاز.فردوسی.زلیخا هم از روی عجز و نیاز
بنالید کای ایزدکارساز.شمسی ( یوسف و زلیخا ).یکی و بدو هر یکی را نیاز
یکایک همه خلق را کارساز.نظامی.جهان آفرین ایزد کارساز
که دارد بدو آفرینش نیاز.نظامی.لطیف کرم گستر کارساز
که دارای خلق است و دانای راز.سعدی.منم که دیده بدیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز.حافظ.بجان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید.حافظ.

معنی کلمه کارساز در فرهنگ معین

(ص فا. ) چاره جو، مشکل گشا.

معنی کلمه کارساز در فرهنگ عمید

کارگشا، مشکل گشا، چاره جو.

معنی کلمه کارساز در فرهنگ فارسی

کارگشا، مشکل گشا، چاره جو
خدمت کار و مانند آن
( صفت ) ۱ - کسی که کارهای دیگران را انجام دهد : کار گشای . ۲ - نیک انجام دهند. امور عامل : [ شکر ایزد را که ما را خسرویست کار ساز و کار بین و کار دان ] . ( فرخی ) ۳ - چاره جوی . ۴ - وکیل مباشر کار گزار : [ و مصاحب و نائب و کار ساز ابوالحسن ابو علی بن نصر بن سالم بوده است ] . ( تاریخ قم ) ۵ - خدای تعالی : [ بجان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر التفات بر الطاف کار ساز کنید ] . ( حافظ ) ۶ - کسی که در داد گستری کارها و مقدماتی مردم را انجام دهد و مقام او پایین تر از وکیل پای. سوم است .

جملاتی از کاربرد کلمه کارساز

بدین صورت: اول بحث و گفت‌وگو، دوم دوری جستن و ترک همسران، سوم که شدت مجازات بیشتر می‌شود تنبیه (به معنی تنبیه بدنی) زیرا تنبیه لفظی در مرحله دوم انجام شده و کارساز نبوده.
این روش برای کاربران موبایل بسیار مناسب است و به آن‌ها این امکان را می‌دهد تنظیمات واحدی را برای ارتباط با کارساز استفاده کنند.
در مناجات باز لب بگشود کای خداوند کارساز ودود
دین و دنیا رونقی دارد که هست کارساز آن و این یعنی علی
ای خداوند کر یم کارساز این دل بیچاره را ده برگ و ساز
آشکارسازی فاز در بسیاری از موارد، همچون کنترل موتور، مکانیزم فرمانیار و دمدولاسیون، امری بسیار مهم است.[نیازمند منبع]
جان من در کارسازی سعی کن دم بدم بانگ رحیل است و وداع
بانباز آن یک ندارد نیاز که باشد به نیروی خود کارساز
قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ ابراهیم گفت پس چه کنم نه خداوند جهانیان تویی؟ روی دل خود فرا تو دادم، و بیکتایی تو اقرار آوردم، و بهمگی بتو باز آمدم. این همچنانست که در سورة الانعام گفت إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً جای دیگر گفت رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا خداوندا ما بتو پشت باز دادیم و بدل با تو گشتیم، و ترا وکیل و کارساز پسندیدیم، و کار خود بتو سپردیم و از توان دیدن خود بیرون آمدیم. چون ابراهیم بهمگی بحق باز گشت و کار خود بوی سپرد، رب العالمین دین و دنیاء او راست کرد، و جهانیان را از آن خبر داد و گفت وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ دادیم او را در دنیا نبوّت و خلّت و کتاب و حکمت، و در پیری فرزند، و در آن جهان خود از نواختگان است و نزدیکان.
تو که دست کردگاری گرهی زکار بگشا نبود بجز تو در دهر چو کارساز عاشق
کوزه‌گر با کوزه باشد کارساز کوزه از خود کی شود پهن و دراز
این نوع آشکارساز به دلیل وجود مزایای فراوان به‌طور وسیعی در کروماتوگرافی گازی به کار می‌رود.
سر ذلت نهی به خاک نیاز که تویی کارساز کارم ساز
و کسی در آخر عمر وصیتی خواست. و گفت: راضی باش در همه اوقات به کارسازی که کارسازی تو می‌کند تا برهی.