معنی کلمه کابوک در لغت نامه دهخدا
چون بچه کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد موی ( ؟ ) و بیوگند موی زرد
کابوک را نشاید ( نپاید؟ نخواهد؟ ) و شاخ آرزو کند
وز شاخ سوی بام شود باز گرد گرد.ابوشکور.چو کبتر تبتی خانه کرده هر کابوک.سوزنی ( از رشیدی در لغت کبتر ).تو پروریده کابوک آسمان بودی
ازآن قرار نکردی در آشیانه پست.انوری.نیز رجوع به کاپوک شود. || رفیده. و آن گرد بالشی است که خمیر را بر زبر آن پهن کرده و بر تنور بندند. و به این معنی شاید مصحف کمایوک باشد. ( حاشیه لغت کابوک ، برهان قاطع چ معین ).