معنی کلمه چکاو در لغت نامه دهخدا
چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز هامون برآمد خروش چکاو.فردوسی.چنین گفت باگیو جنگی تژاو
که تو چون عقابی و من چون چکاو.فردوسی.بدانسان که شاهین رباید چکاو
ربود آن گرانمایه تاج تژاو.فردوسی.وقت سحرگه چکاو خوش بزند در تکاو
ساعتکی گنج گاو ساعتکی گنج باد.منوچهری.کی تواند که همچو ماغ چکاو
بزند غوطه در میانه آو.سنایی ( از انجمن آرا ).و رجوع به چکاوک و چکاوه و چغوک و چکوک و قبره و ابوالملیح شود. || چغانه را نیز گویند و آن چوبی باشد که میان بشکافند و چند جلاجل بر آن نصب کنند و سر آوازه خوانان بدان اصول نگاهدارند. ( برهان ). چغانه را نامند. ( جهانگیری ). به معنی چغانه نیز آورده اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( رشیدی ). یک نوع سازی که چغانه نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چغان و چغانه شود. || نام نغمه ای است از موسیقی که آن را نوای چکاوک نیز خوانند. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( ناظم الاطباء ). نام نوایی از موسیقی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نغمه و پرده و آهنگی از موسیقی. و رجوع به چغان و چغانه و چکاوک شود. || نوعی از مرغابی هم هست که آن را سرخاب میگویند. ( برهان ). نوعی از مرغابی و سرخاب. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چکاوک شود.