معنی کلمه چپ در لغت نامه دهخدا
بباغ اندر، آوردگاهی گرفت
چپ و راست هرگونه راهی گرفت.فردوسی.نماند ایچ بر نیزه بند و سنان
بچپ بازبردند هر دو عنان.فردوسی.چو از قلب شاپور لشکر براند
چپ و راستش ویژگان را بخواند.فردوسی.اگرچه زینجا تا جای ما رهی است دراز
ز راست وز چپ ما دشمنان و ما بمیان.فرخی.از چپ راه قلعه مندیش پیدا آمد.( تاریخ بیهقی ).از بهر گفتگوی ز کار جهان و خلق
گفتند گونه گون و دویدند چپ و راست.ناصرخسرومانده همیشه بگل اندر درخت
باز دوان جانوران چپ و راست.ناصرخسرو.بسیار نظر کرد چپ و راست دلم
چپ داد بتان را و دلم خواست ترا.نظامی عروضی.چو بهمن به زابلستان خواست شد
چپ آوازه افکندو از راست شد.سعدی ( بوستان ).یکی نیشکر داشت بر طبقری
چپ و راست گردید بر مشتری.سعدی ( بوستان ).خون روان شد همچو سیل از چپ و راست
کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست.مولوی.از آن مقام که سیل حوادث از چپ و راست
چنان رسد که امان از میان کران گیرد.حافظ.- چپ بودن ؛ ناراست بودن. ( ناظم الاطباء ).
- چپ بودن خواب زن ؛ کنایه است از خلاف شدن آنچه زن در خواب بیند. و در اصطلاح عامه چون خواهند به کسی گویند که آنچه تو می پنداری یا می اندیشی بر خلاف آن واقع خواهد شد، یا آنچه تو آرزو داری عکس آن بوقوع خواهد پیوست ، گویند: خواب زن چپ است ؛ یعنی پندار تو مطابق واقع نیست ، یا آنچه روی دهد عکس مراد و مقصود تست.
|| بی اصول شدن ساز و گویندگی را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). بیرون شدن خنیاگر از دستگاه و راه موسیقی. || ( ص ) دغاباز. ( آنندراج ). مخالف و ناسازگار. ( آنندراج ). ناموافق و ناهموار.( ناظم الاطباء ). ضد. دشمن. بدخواه. شوم :