پیوسته

معنی کلمه پیوسته در لغت نامه دهخدا

پیوسته. [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) متصل. ملصق. بهم بسته. بلافصل. بی فاصله مکانی. پیوندکرده شده. موصول. مرصوص. مربوط. ملتصق. بیکدیگر دوسیده. ملحق. لاحق. ملحق شده : جنیانجکث ، قصبه تغزغز است... و مستقر ملک است و بحدود چین پیوسته است. و حدودش ( حدود ایلاق ) بفرغانه و چذغل و چاچ و رود خشرت پیوسته است. ( حدود العالم ).
بزرگیش با کوه پیوسته باد
دل بدسگالان او خسته باد.فردوسی.خوابین که ناحیت است از غور پیوسته به بست و زمین داور. ( تاریخ بیهقی ). برخاستند و خویشتن را بپای آن دیوارها افکندند که بمحلت دیه آهنگران پیوسته است. ( تاریخ بیهقی ص 261 ). امیر محمد بحکم آنک ولایت این مرد بگوزگانان پیوسته است بسیار حیلت کرده بود. ( تاریخ بیهقی ). و آن لازم است بر گردن من و پیوسته است بعضی ببعضی. ( تاریخ بیهقی ص 319 ). و جنگ بدبوسی خواهد کرد که بجانب صغانیان پیوسته است و جایگاه کمین است. ( تاریخ بیهقی ).
بدریاست پیوسته این شهر باز
گذرگاه کشتی است کآید فراز.اسدی.بندیش نکو که این سه خط را
پیوسته که کرد یک بدیگر.ناصرخسرو.مملکت را ایمنی با عمر او پیوسته بود
ایمنی آمد بسر چون عمر او آمد بسر.معزی.چنانکه بتی زرین که بیک میخ ترکیب پذیرفته باشد و اعضاء او به هم پیوسته. ( کلیله و دمنه ). و آب حرام کام آنجا رود و پیوسته بیکند نیستانهاست و آبگیرهای عظیم. ( تاریخ بخارا ص 22 ). حد اول او باره شهرستان پیوسته چوبه بقالان. ( تاریخ بخارا ص 64 ). و پیوسته ٔشمس آباد چراگاهی ساخت از جهت ستوران خاصه. ( تاریخ بخارا ص 35 ).
در چاره بر چاره گر بسته نیست
همه کار با تیغ پیوسته نیست.نظامی.گره برزد ابروی پیوسته را
گشاد از گره چشم در بسته را.نظامی.راسخان در تاب انوار خدا
نی بهم پیوسته نی از هم جدا.مولوی.قصد؛پیوسته آوردن اشعار. ( منتهی الارب ).
- اندام پیوسته ؛ عضو مرکب. رجوع به آلی ( جسم ) شود.
- باز پیوسته ؛ متصل :
دو کشتی به هم بازپیوسته داشت
میان دو کشتی رسن بسته داشت.نظامی. || دائم. همیشه. سرمد. ( دهار ). مدام. مازال. دائمة. دائما. خالد. مستمر. همواره. هماره. جاودان. هموار. پیاپی. اتصالاً. بلافاصله. ( برهان ).پی در پی. لاینقطع. بی فاصله زمانی. بیواسطه. بریز. یک ریز. مسلسل. دمادم. مستدام.متواتر. هامواره. علی الدوام :

معنی کلمه پیوسته در فرهنگ معین

(پِ وَ تَ یا تِ ) ۱ - (ص مف . ) وصل شده ، به هم بسته . ۲ - مقرب ، ندیم . ۳ - (ق . ) همیشه ، مدام .

معنی کلمه پیوسته در فرهنگ عمید

۱. به هم رسیده، به هم چسبیده، پیوندکرده شده.
۲. (قید ) همیشه، دائم.

معنی کلمه پیوسته در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- متصل بهم بسته بلافصل ملحق لاحق مقابل گسسته گسیخته جنیانجکث قصب. تغزغزست ... و مستقر ملک است و بحدود چین پیوسته است . توضیح فرهنگستان این کلمه را بمعنی متصل برگزیده . ۲- دایم همیشه مدام همواره لاینقطع : کسی است که پیوسته با تو بود. از جان عشق و دولت رندان پاکباز پیوسته صدر مصطبه ها بود مسکنم . ( حافظ ) ۳-( صفت اسم ) خویش خویشاوند نزدیک قریب . جمع : پیوستگان : کس فرستاد و عبدالملک و حبیب و مروان برادران یزید بن مهلب بودند همه بیاوردند و بند کردندو آن کسان نیز که پیوست. او بودند. ز پیوستگانم هزار و دویست کز ایشان کسیرابمن راز نیست . ( شا. لغ. ) ۴- مقرب ندیم . جمع : پیوستگان : قصد این خاندان کرد و بر تخت محمود و مسعود و مودود بنشست چون شد و سرهنگ طغرل کش باو و پیوستگان او چه کرد. ۵- منظم برشته کشیده ( جواهر ... ) : او هنر دارد بایسته چو بایسته روان او سخن راند پیوسته چو پیوسته درر. ( فرخی ) ۶- برشت. نظم کشیده منظوم . ۷- یک لخت یک پارچه آنچه از اجزای وی بهم متصل باشد : نبینی ابر پیوسته بر آید چو باران زو ببارد بر گشاید. ( ویس و رامین ) ۸- پیوند خورده پیوند شده : گهرشان بپیوند با یکدگر که پیوسته نیکوتر آید ببر. ( گرشا. لغ. ) ۹- ( پیشاهنگی ) فرهنگستان این کلمه رابمعنی اعضای دایم پیشاهنگی پذیرفته . جمع : پیوستگان . یا پیوست. خون. خویش نسبی کسی که از تخمه و نژاد شخص باشد : چو پیوست. خون نباشد کسی نباید برو بودن ایمن بسی . ( شا. لغ. )

معنی کلمه پیوسته در فرهنگستان زبان و ادب

{coherent} [زبان شناسی] دارای پیوستگی

معنی کلمه پیوسته در ویکی واژه

وصل شده، به هم بسته.
مقرب، ندیم.
همیشه، مدام.

جملاتی از کاربرد کلمه پیوسته

از مرتضی به نام و سخا اوست یادگار پیوسته یاد مدحت این یادگار کن
حسد برند که پیوسته عاشقی چه کنم چو در ازل نبدم مقبل ای مسلمانان
اسیری کو تمنای تو دارد سرش پیوسته سودای تو دارد
پیر طریقت گفت: «الهی دانی که نه بخود باین روزم و نه بکفایت خویش شمع هدایت میافروزم، از من چه آید و از کرد من چه گشاید؟ طاعت من بتوفیق تو، خدمت من بهدایت تو، توبه من برعایت تو، شکر من بانعام تو، ذکر من بالهام تو، همه تویی من که ام اگر فضل تو نباشد، من بر چه ام؟! وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ از اقوال مفسّران یکی آنست که: نفس لوّامه نفس بنده مومن است که پیوسته بروزگار خود تحسّر میخورد و بر تقصیرها خود را ملامت میکند و خویشتن را می‌ترساند و بیم میدهد و بچشم حقارت و مذلّت در خود می‌نگرد و میگوید:
این مجموعه یک موفقیت بسیار مهم و تجاری بود، علاوه بر میانگین آمار بینندگان بالای ۳۰ درصد، پس از شروع پخش خود هر هفته به‌طور پیوسته در صدر برنامه‌ها قرار گرفت. این مجموعه همچنین افتخارات زیادی را در مراسم جوایز درامای کی‌بی‌اس ۲۰۰۹، از جمله جایزهٔ دسانگ برای لی بیونگ هون به دست آورد.
اسماعیل سعادت (۵ مهر ۱۳۰۴-۱۲ شهریور ۱۳۹۹) نویسنده و مترجم ایرانی، عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، مدیر گروه دانشنامه زبان و ادب فارسی و عضو شورای عالی ویرایش سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بود.
مائیم ز غم سوخته خوش خوش چون شمع وز گریهٔ پیوسته مشوش چون شمع
پیوسته شد چو سایه به ذات تو ذات عدل چونانکه هیچ گام نبرد ز کام تو
روان را چو از بند غم جسته دید دل خویش با بخت پیوسته دید
پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد جان و دل عاشقان ز تو شادان باد
من که پیوسته بروی تو چنین حیرانم صفت حسن تو چون گویم و کی بتوانم
چون بحر حقیقت الحقایق پیوسته به بحر کامل دل