معنی کلمه پیشکار در لغت نامه دهخدا
نه ماه سیامی نه ماه فلک [سپهر]
که اینت غلامست و آن پیشکار.رودکی.بخت و دولت چو پیشکار تواند
نصرت و فتح پیشیار تو باد.رودکی.بسر برنهاده یکی پیشکار
که بودی خورش نزد او استوار.فردوسی.همه گرزدارانش زرین کمر
همه پیشکارانش با زیب و فر.فردوسی.بیامد رسن بستد از پیشکار
شد آن دلو دشوار بر شهریار.فردوسی.من از بیم آن نامور شهریار
چنین آبکش گشتم و پیشکار.فردوسی.اگر شهریاری و گر پیشکار
تو اندر گذاری [تو ناپایداری ] و او پایدار.فردوسی.چنویی بدست یکی پیشکار
تبه شد تو تیمار بیشی مدار.فردوسی.به پیش براهام شد پیشکار
بگفت آنچه بشنید از آن نامدار.فردوسی.چنین داد پاسخ ورا پیشکار
که مهمان ابا گرزه گاوسار...فردوسی.کجا پیشکار شبانان ماست
بر آورده دشتبانان ماست.فردوسی.چنین داد پاسخ ورا [ضحاک را] پیشکار
که ایدون گمانم من ای شهریار...فردوسی.چنین دادپاسخ ورا پیشکار
که هست این یکی نامه شهریار.فردوسی.نمک خورده هر گوشت چون چل هزار
ز هر سو به دریا کشد پیشکار.فردوسی.بشد نیز بدمهر دو پیشکار
کشیدند بر خون ، تن شهریار.فردوسی.ورا گفت گشتاسب کای شهریار
منم بر درت چون یکی پیشکار.فردوسی.بفرمود رستم که تا پیشکار
یکی جامه آرد برش پر نگار.فردوسی.مبادا که از کارداران من
گر از لشکرو پیشکاران من...فردوسی.چو بشنید پویان بشد پیشکار
بنزد براهام شد کاین سوار.فردوسی.به پیش براهام شدپیشکار
بگفت آنچه بشنید از آن نامدار.فردوسی.چهارم چنین گفت با پیشکار
که پیغام بگذار و پاسخ بیار.فردوسی.مرا با پری راست کردی بخوبی