معنی کلمه پیش آمدن در لغت نامه دهخدا
میلاو منی ای فغ و استاد توام من
پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو .رودکی.سفر خوش است کسی را که با مراد بود
اگر سراسر کوه و پژ آید اندر پیش.خسروانی.پیاده همی رفت جویان شکار
به پیش اندرآمد یکی مرغزار.فردوسی.و زآن پس همه پیش مرگ آمدند
زره دار با خود و ترگ آمدند.فردوسی.چو ارجاسپ آن دید آمد به پیش
ابا نامداران و مردان خویش.فردوسی.به پیش آیدم زود نیزه بدست
که در پیشتان نرّه شیر آمده ست.فردوسی.به پیش افکند تازیان اسب خویش
به خاک افکند هر که آیدش پیش.فردوسی.بگفت این و بنشست بر جای خویش
خراسان سپهدارش آمد به پیش.فردوسی.بدیدند و با خنده پیش آمدند
که دو دشمن از بخت ، خویش آمدند.فردوسی.یکی پهلوان بود نامش گرزم
ز توران سپه پیشش آمد برزم.فردوسی.بپرسید چون بگذریم از درخت
شگفتی چه پیش آید ای نیکبخت.فردوسی.نیاید ز شاهان کسی پیش تو
جز این بد گهر بی پدر خویش تو.فردوسی.خدایگانا غزوی بزرگ آمد پیش
ترا فریضه ترست این ز غزو کردن پار.فرخی.روزگاری پیشمان آمد بدین صنعت همی
هم خزینه هم فسیله ، هم ولایت ، هم لوی.منوچهری.علامت و چتر سلطان پیش آمد و امیر بر اسب بود. ( تاریخ بیهقی ). پیش آمد ( آلتونتاش ) و خدمت کرد و امیر وی را در بر گرفت. ( تاریخ بیهقی ). چندانکه رایت ما پیدا آید همگان بندگی را میان بسته پیش آیند. ( تاریخ بیهقی ). چاکری از خواص خواجه پیش آمدشان سواره و راه تنگ بود. ( تاریخ بیهقی ). و مردم از بطالت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند. ( تاریخ بیهقی ). آنگاه کس بتازیم که از راه مخالفان درآید از طلیعه گاه تا گویند خصمان به جنگ پیش نخواهند آمد که رسول می آید. ( تاریخ بیهقی ).